خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۴ - و من طبقه الاولی من المتقدمین فضیل بن عیاض
کن اذا احببت عبدا
للذی تهوی مطیعاً
لن تنال الوصل حتی
تلزم النفس الخضوعا
ولو قلت مت مت سمعاً و طاعة
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
احسنت و زه ای نگار زیبا
آراسته آمدی بر ما
امروز به جای تو کسم نیست
کز تو به خودم نماند پروا
بگشای کمر پیاله بستان
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵ - حکیم به دنبال ناصرالدین به منصوریه رفت او رابه بزمگاه راه ندادند این قطعه را سروده بار خواست
ای خصم تو پست و قدر والا
وی عقل تو پیر و بخت برنا
ای کرده به خدمت همایونت
هفت اختر و نه فلک تولا
ای پار گشاده بند امسال
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱ - تقاضای کاه
که خواستم از تو زابلهی من
گفتی که رهیم نیست اینجا
ته تو نه رهی تو نه کاهت
ای عشوه فروش باده پیما
انبار و رهی چه حاجت ای خر
[...]
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی
آن عنبر تر ز بهر سودا
میکرد مفرحی مهیا
عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳
هرگز بود ای رفیق والا
وارسته تو از منی و از ما
من سایه صفت فتاده بر خاک
فارغ ز کشاکش تمنا
تو باز گشاده بال همت
[...]
عراقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱
آن بحر، که موج اوست دریا
و آن نور، که ظل اوست اشیا
نوری که جمال جمله هستی
از تاب جمال اوست پیدا
اول ز پی نظارهٔ او
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹
برخیز و صبوح را بیارا
پرلخلخه کن کنار ما را
پیش آر شراب رنگ آمیز
ای ساقی خوب خوب سیما
از من پرسید کو چه ساقیست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰
تا چند تو پس روی به پیش آ
در کفر مرو به سوی کیش آ
در نیش تو نوش بین به نیش آ
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هر چند به صورت از زمینی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵
گفتی که گزیدهای تو بر ما
هرگز نبدست این مفرما
حاجت بنگر مگیر حجت
بر نقد بزن مگو که فردا
بگذار مرا که خوش بخسپم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷
کو مطرب عشق چست دانا
کز عشق زند نه از تقاضا
مردم به امید و این ندیدم
در گور شدم بدین تمنا
ای یار عزیز اگر تو دیدی
[...]
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۶
دانی چه بود کمال انسان؟
با دشمن و دوست لطف و احسان
غمخواری دوستان خدا را
دلداری دشمنان مدارا
سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند
شد موسم سبزه و تماشا
برخیز و بیا به سوی صحرا
کان فتنه که روی خوب دارد
هرجا که نشست خاست غوغا
صاحبنظری که دید رویش
[...]
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۳
در بسته به روی خود ز مردم
تا عیب نگسترند ما را