گنجور

 
مولانا

برخیز و صبوح را بیارا

پُر لَخلخه کن کنار ما را

پیش آر شراب رنگ آمیز

ای ساقی خوب خوب سیما

از من پرسید کو چه ساقیست

قندست و هزار رطل حلوا

آن ساغر پرعقار برریز

بر وسوسهٔ محال‌پیما

آن می که چو صعوه زو بنوشد

آهنگ کند به صید عنقا

زان پیش که دررسد گرانی

برجه سبک و میان ما آ

می‌گرد و چو ماه نور می‌ده

حمرا می ده بدان حمیرا

ما را همه مست و کف‌زنان کن

وان گاه نظاره‌کن تماشا

در گردش و شیوه‌های مستان

در عربده‌های در علالا

در گردن این فکنده آن دست

کان شاه من و حبیب و مولا

او نیز ببرده روی چون گل

می‌بوسد یار را کف پا

این کیسه گشاده از سخاوت

که خرج کنید بی‌محابا

دستار و قبا فکنده آن نیز

کاین را به گرو نهید فردا

صد مادر و صد پدر ندارد

آن مِهر که مِی بجوشد آنجا

این مِی آمد اصول خویشی

کز سکر چنین شدند اعدا

آن عربده در شراب دنیاست

در بزم خدا نباشد آن‌ها

نی شورش و نی قیست و نی جنگ

ساقیست و شراب مجلس آرا

خاموش که ز سکر نفس کافر

می‌گوید لا اله الا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۱۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خواجه عبدالله انصاری

کن اذا احببت عبدا

للذی تهوی مطیعاً

لن تنال الوصل حتی

تلزم النفس الخضوعا

ولو قلت مت مت سمعاً و طاعة

[...]

ابوعلی عثمانی

فَافْتَرَقْنا حَوْلاً فَلَمّا الْتَقَینا

کانَ تَسْلیمُهُ عَلیَّ وَداعاً

سنایی

احسنت و زه ای نگار زیبا

آراسته آمدی بر ما

امروز به جای تو کسم نیست

کز تو به خودم نماند پروا

بگشای کمر پیاله بستان

[...]

انوری

ای خصم تو پست و قدر والا

وی عقل تو پیر و بخت برنا

ای کرده به خدمت همایونت

هفت اختر و نه فلک تولا

ای پار گشاده بند امسال

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

که خواستم از تو زابلهی من

گفتی که رهیم نیست اینجا

ته تو نه رهی تو نه کاهت

ای عشوه فروش باده پیما

انبار و رهی چه حاجت ای خر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه