گفتی که گزیدهای تو بر ما
هرگز نبدست این مفرما
حاجت بنگر مگیر حجت
بر نقد بزن مگو که فردا
بگذار مرا که خوش بخسپم
در سایهات ای درخت خرما
ای عشق تو در دلم سرشته
چون قند و شکر درون حلوا
وی صورت تو درون چشمم
مانند گهر میان دریا
داری سر ما سری بجنبان
تو نیز بگو زهی تماشا
آن وعده که کردهای مرا دوش
کو زهره که تا کنم تقاضا
گر دست نمیرسد به خورشید
از دور همیکنم تمنا
خورشید و هزار همچو خورشید
در حسرت تست ای معلا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و معشوق خود میپردازد و احساسات عمیق خود را بیان میکند. او از محبوبش میخواهد که شرایط زندگی را برایش آسانتر کند و از او تقاضا میکند تا در سایهسار عشقش آرامش پیدا کند. شاعر عشق را همچون قند و شکر در حلوا توصیف میکند و چشمان معشوقش را به دریا تشبیه میکند. همچنین، به حسرت دوری از محبوب اشاره کرده و آرزوی نزدیکی به او را دارد، حتی اگر دسترسی به خورشید دشوار باشد. در نهایت، شاعر با احساساتی عمیق، عشق را به عنوان بزرگترین بخش زندگیاش معرفی میکند.
هوش مصنوعی: تو گفتی که هیچگاه گزیدهای بر ما نمانده، پس این را در دل مفرما و در خاطر نبند.
هوش مصنوعی: خواستهات را بررسی کن و برای رسیدن به آن تلاش کن، هرگز نگویید که فردا انجام میدهم.
هوش مصنوعی: اجازه بده که در سایهات به آرامش برسم و خوشحالی را تجربه کنم، ای درخت خرما.
هوش مصنوعی: عشق تو در قلب من به زیبایی و شیرینی وجود دارد، مانند شکر و قند که در حلوا ذوب شدهاند.
هوش مصنوعی: چهرهی تو در چشم من مانند یک مرواید در دل دریا است.
هوش مصنوعی: شما نیز با سر خود حرکتی انجام بده و بگو که چه تماشا و چه دیدنی است.
هوش مصنوعی: دیشب به من وعدهای دادی، اما حالا میپرسم که آیا آن را فراموش کردهای؟
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به خورشید نزدیک شوم، حداقل از دور آرزو میکنم.
هوش مصنوعی: ای معلا، خورشید و هزاران خورشید دیگر همه در آرزوی تو به سر میبرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کن اذا احببت عبدا
للذی تهوی مطیعاً
لن تنال الوصل حتی
تلزم النفس الخضوعا
ولو قلت مت مت سمعاً و طاعة
[...]
فَافْتَرَقْنا حَوْلاً فَلَمّا الْتَقَینا
کانَ تَسْلیمُهُ عَلیَّ وَداعاً
احسنت و زه ای نگار زیبا
آراسته آمدی بر ما
امروز به جای تو کسم نیست
کز تو به خودم نماند پروا
بگشای کمر پیاله بستان
[...]
ای خصم تو پست و قدر والا
وی عقل تو پیر و بخت برنا
ای کرده به خدمت همایونت
هفت اختر و نه فلک تولا
ای پار گشاده بند امسال
[...]
که خواستم از تو زابلهی من
گفتی که رهیم نیست اینجا
ته تو نه رهی تو نه کاهت
ای عشوه فروش باده پیما
انبار و رهی چه حاجت ای خر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.