گنجور

 
۱
۴
۵
۶
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۶

 

ای دهلی و ای بتان ساده

پگ بسته و جیره کج نهاده

خون خوردنشان به آشکاریست

گر چه به نهان خورند باده

فرمان نکنند، از آنکه هستند

[...]

۱۱ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۷

 

ای غالیه گرد ماه سوده

آراسته شمع را زدوده

برداشته نسخه ای ز خورشید

آیینه که روی تو نموده

یک خنده ز لعل شکرینت

[...]

۱۰ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۸

 

ای حسن، تو آفت زمانه

روی تو به دلبری فسانه

صد دل درود دمی به زلفت

گر تیز رود زبان شانه

هر دم سوی قبله دو ابروت

[...]

۷ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۹

 

ای آرزوی هزار سینه

وندر دل تو هزار کینه

هستم ز برت که هست پیدا

در جامه چو می در آبگینه

هر قطره خون ز چشم من هست

[...]

۷ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱۴

 

دیوانه شدم ز یار بدخوی

بیگانه پرست و آشنا روی

دل بردن عاشقانست خویش

من جان نبرم ازان جفاجوی

از جعد ترش تن چو مویم

[...]

۹ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱۵

 

بر لب اثر شراب داری

وز غمزه خیال خواب داری

شب خسپی و ما کنیم فریاد

آگه نشوی، چه خواب داری؟

نارسته ز پوست می نماید

[...]

۹ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱۶

 

جانا، تو زغم خبر نداری

کز سوز دلم اثر نداری

بردار چو بر درت فتادم

یا خود فگنی و برنداری

تا کی به جواب تلخ سوزی

[...]

۷ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱۷

 

نی کار کسی ست عشقبازی

کو دل ننهد به جانگدازی

عشقی که نه جان دهند در وی

بازی باشد، نه عشقبازی

می آیی و می چکد ز تو ناز

[...]

۹ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱۸

 

ای برده دلم به دلستانی

هم جان منی و هم جهانی

جان می رودم برون و غم نیست

غم زانست که در میان جانی

دود از دل عاشقان برآرد

[...]

۹ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱۹

 

ای آنکه تمام هم چو ماهی

با زلف چو چتر پادشاهی

مردم ز برای نقش و زلفت

از دیده برون کشد سیاهی

گر خط سیاه خود ببینی

[...]

۶ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲۰

 

ای مردم دیده نکویی

شاد آنکه درون چشم اویی

من بی تو چگویمت که چونم

بی من تو چگونه ای، نگویی

سیب ار چه تراست، آب او را

[...]

۹ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳۱

 

ای زلف تو هر گره گشادی

وی خط تو خطه و سوادی

ای چشم مرا چراغ خانه

در سر مکن از کرشمه بادی

در راه نیاز می نهی پای

[...]

۱۰ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳۲

 

ای فتنه ز چشم تو نشانی

بالای تو آفت جهانی

مویی ست به زلف تو که صد بار

بر باد بداد خان و مانی

من با تو به جز نظر ندارم

[...]

۸ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸۰

 

ای معدن ناز، ناز تا کی؟

بر من در تو فراز تا کی؟

در حسرت یک نظر بمردیم

چشم تو به خواب ناز تا کی؟

تو ابروی خویش می پرستی

[...]

۷ بیت
امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۴
۵
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۴