ای مردم دیده نکویی
شاد آنکه درون چشم اویی
من بی تو چگویمت که چونم
بی من تو چگونه ای، نگویی
سیب ار چه تراست، آب او را
چاه زنخ تو برد گویی
بر پسته لب تو تا نخندید
از پسته نرفت تنگ خویی
بر مشک دهی به خون گواهی
گر طره خویشتن ببویی
گل پیش تو، گر به باغ رانی
خیزد به هزار تازه رویی
دریاب که گوهری چو اشکم
در خاک نیابی، ار بجویی
من پای ز آب دیده شویم
تو دست ز خون من نشویی
با این همه از تو چشم بد دور
ای مردم دیده را نکویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و وابستگی دو عاشق به یکدیگر میپردازد. شاعر از تاثیر نگاه معشوق بر خود سخن میگوید و به زیباییهای او اشاره میکند. او میگوید بدون معشوق، زندگیاش معنایی ندارد و همچنین به نوعی تصور میکند که زیباییهای معشوق، جهان را پر از تازگی و شور کرده است. شاعر همچنین به ارزش اشکها و احساسات خود اشاره میکند و در نهایت از مردم میخواهد که زیباییهای عشق و محبت را درک کنند و مورد تحسین قرار دهند.
هوش مصنوعی: ای مردم، کسی که درون چشمان شماست، باعث شادی و خوشحالی شماست.
هوش مصنوعی: بدون تو نمیدانم چه احساسی دارم و تو نیز نگو که بدون من چگونهای.
هوش مصنوعی: اگرچه سیب را به تو نسبت میدهند، اما آب آن به خاطر چاه گلو و گردن تو به درون میرود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که لبهای تو به خنده نیامده، من از کممحبی و بیمحبتی دور نمیشوم.
هوش مصنوعی: اگر بر مشک خون گواهی بدهی، نشان میدهد که اگر بوی موهای خودت را بشنوی، چه تأثیری بر تو خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: اگر تو گل را به باغ بفرستی، آن گل با هزار چهره و زیبایی تازه میشکفد.
هوش مصنوعی: بفهم که اگر به دنبالش بگردی، نمیتوانی گوهری به ارزش اشک من در خاک پیدا کنی.
هوش مصنوعی: من با اشکهایم خودم را تمیز میکنم، اما تو با خون من خود را پاک نمیکنی.
هوش مصنوعی: با وجود همه این مسائل، ای مردم، از تو دوری از چشم بد به دور باشد و زیباییها را ببینید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روی تو آیت نکویی
حسن تو کمال خوبرویی
راتب شده عالم کهن را
هردم ز تو فتنهای به نویی
معروف لبت به تنگباری
[...]
جانا همه آیت نکویی
در شأن تو آمده ست گویی
یک گل چو رخت به دست ناید
گر در چمن جهان بجویی
گر هر چه نبشتهای بشویی
شویم دهن از زیاده گویی
چون روی بود بدان نکویی
نازش برود به هرچه گویی
رویی که ز شرم او درافتاد
خورشید فلک به زرد رویی
چون در خور او نمیتوان شد
[...]
من تنگدل و تو تنگ خوئی
من خوب سخن، تو خوبروئی
با من بکن آن که لطف یزدان
با روی تو کرد، از نکوئی
برتنگ دلی من به بخشای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.