جانا، تو زغم خبر نداری
کز سوز دلم اثر نداری
بردار چو بر درت فتادم
یا خود فگنی و برنداری
تا کی به جواب تلخ سوزی
نی آنکه به لب شکر نداری
جای تو دل من است، بنشین
دل جای دگر اگر نداری
می کن ز جفا هر آنچه خواهی
دانم که جز این هنر نداری
ای غم، تو ز جان من چه خواهی؟
یا کار دگر مگر نداری
خسرو، تو به راه خوبرویان
یکسر چه روی، دو سر نداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و درد دلش صحبت میکند و به محبوبش میگوید که او از غمش بیخبر است. او از محبوب میخواهد که به وضعیت دلش توجه کند و در برابر سوز دل او بیتوجه نباشد. شاعر احساس میکند که دلش تنها جایی برای محبوب دارد و از او میخواهد که بر دلش بنشیند. همچنین به محبوبش هشدار میدهد که با جفایش، او تنها خالی کردن دلش را بلد است و از او میخواهد که دست از آزارش بردارد. در نهایت، شاعر به موقعیت خود اشاره میکند و به این نکته میپردازد که رفتار محبوبش کمکی به او نمیکند.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو از درد من بیخبری، در حالی که از سوز دل من هیچ تأثیری نمیپذیری.
هوش مصنوعی: اگر ما به در خانهات بیفتیم، یا خودت مرا برداری و یا اینکه مرا به حال خود رها کنی.
هوش مصنوعی: تا کی باید به خاطر جواب تلخ بسوزی، در حالی که کسی که به او جواب میدهی، هیچ چیز شیرینی برایت ندارد؟
هوش مصنوعی: دلم همیشه برای تو جای خاصی دارد، اما اگر نمیخواهی در آنجا بمانی، میتوانی در جای دیگری دل را هم ببینی.
هوش مصنوعی: هر چه بخواهی با من بدرفتاری کن، میدانم که تو هیچ هنری جز این نداری.
هوش مصنوعی: غم عزیزم، تو دیگر از جان من چه میخواهی؟ آیا کار دیگری با من نداری؟
هوش مصنوعی: خسرو، تو در مسیر زیباییها فقط یک سمت را دنبال میکنی و هر دو طرف را نمیبینی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از من خبر ای پسر نداری
عاشق شده ام خبر نداری
ما را بفغان میار از غم
گر طاقت دردسر نداری
از زندگی ام چرا ملولی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.