گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای دهلی و ای بتان ساده

پگ بسته و جیره کج نهاده

خون خوردنشان به آشکاریست

گر چه به نهان خورند باده

فرمان نکنند، از آنکه هستند

از غایت ناز نامراده

نزدیک دلی چنان که دل را

برداشته گوشه ای نهاده

جایی که به ره کنند گلگشت

در کوچه دمد گل پیاده

آسیب صبا رسید بر دوش

دستارچه بر زمین فتاده

شان در ره و عاشقان به دنبال

خونابه ز دیدگان گشاده

ایشان همه باد حسن در سر

اینها همه دل به باد داده

خورشید پرست شد دل ما

زین هندوکان شوخ ساده

کردند مرا خراب و سرمست

هندوبچگان پاک زاده

بربسته به مویشان چو مرغول

خسرو چو سگی در قلاده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قوامی رازی

معشوق و بهار و باغ و باده

بادا همه را خدای داده

خوش باشد باغ و سبزه خاصه

باحوروشی پری نژاده

جانا سوی باغ کی خرامی

[...]

سید حسن غزنوی

ای پای بر آسمان نهاده

دستت در گنجها گشاده

آوازه جود زر فشانت

در گنبد سیم گون فتاده

روی از لطفت چو گل ز مهتاب

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای از پی حلّ و عقد دایم

در بند و گشایش او فتاده

جز با محرم ز غایت حفظ

راز دل خود برون نداده

سرکوفته یی و از صلابت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
مولانا

جان آمده در جهان ساده

وز مرکب تن شده پیاده

سیل آمد و درربود جان را

آن سیل ز بحرها زیاده

جان آب لطیف دیده خود را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه