عنصری » اشعار منسوب » شمارهٔ ۱۶
نمرود به گاه پور آذر
میگفت خدای خلق ماییم
جبار به نیمپشه او را
خوش داد سزا که ما گواییم
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱
لبیک زنان عشق ماییم
احرام گرفته در وفاییم
در کوی قلندری و تجرید
در کم زدن اوفتاده ماییم
جز روح طوافگه نداریم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲
خورشید تویی و ذره ماییم
بی روی تو روی کی نماییم
تا کی به نقاب و پرده یک ره
از کوی برآی تا برآییم
چون تو صنم و چو ما شمن نیست
[...]
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی
آیا تو کجا و ما کجاییم
تو زانِ کهای و ما تراییم
عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲
ما مست شراب جان فزاییم
سرخوش ز می گره گشاییم
در کنج شرابخانه گنجی است
ما طالب گنج کنجهاییم
آنها که هوای می ندارند
[...]
عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بیخود ز خودیم و از خداییم
ما صوفی صفهٔ صفاییم
بیخود ز خودیم و از خداییم
ما صوفی صفهٔ صفاییم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳
ای دوست، بیا، که ما توراییم
بیگانه مشو، که آشناییم
رخ بازنمای، تا ببینیم
در بازگشای، تا درآییم
هر چند نهایم در خور تو
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۵
جز جانب دل به دل نیاییم
یک لحظه برون دل نپاییم
ماننده نای سربریده
بیبرگ شدیم و بانواییم
همچون جگر کباب عاشق
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۶
ما زنده به نور کبریاییم
بیگانه و سخت آشناییم
نفس است چو گرگ لیک در سر
بر یوسف مصر برفزاییم
مه توبه کند ز خویش بینی
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » نوزدهم
تیزآب توی، و چرخ ماییم
سرگشته چو سنگ آسیاییم
تو خورشیدی و ما چو ذره
از کوه برآی تا برآییم
از بهر سکنجبین عسل ده
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
ما گر چه ز خدمتت جداییم
تا ظن نبری که بیوفاییم
آنها که وفا به سر نبردند
زنهار گمان مبر که ماییم
ما زرق و ریا نمیفروشیم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۳
ما گر چه ز خدمتت جداییم
تا ظن نبری که بیوفاییم
زانها که وفا به سر نبردند
زنهار گمان مبر که ماییم
ما زَرق و ریا نمیفروشیم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۶ - دراز شدن ظلم گیسوی لیلی بر مجنون، و زنده داشتن مجنون شبهای فراق را به خیال لیلی، و روشن شدن مهر نوفل در آفاق بر تیرگی روز مجنون، و لرزیدن پدر پیر مجنون از دمهای سرد پسر، و سوی گرم مهری نوفل گریختن، و گرم رویی کردن، آن مهربان، و گرماگرم، شمسهٔ نسبت خود را که در پرده حیا آفتابی بود سایه پرورد، با مجنون تاریک اختر قران دادن و محترق شدن ستارهٔ مجنون، و پیش از استقامت رجعت کردن
زینگونه که از تو در بلائیم
دیوانه تو نیستی که مائیم
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۱ - ترجیع بند
ما مظهر ذات کبریاییم
ما جام جم جهان نماییم
ای تشنه! بیا که در حقیقت
ما آب حیات جان فزاییم
ای در غلط از ره دوبینی
[...]