گنجور

 
مولانا

جز جانب دل به دل نیاییم

یک لحظه برون دل نپاییم

ماننده نای سربریده

بی‌برگ شدیم و بانواییم

همچون جگر کباب عاشق

جز آتش عشق را نشاییم

ما ذره آفتاب عشقیم

ای عشق برآی تا برآییم

ما را به میان ذره‌ها جوی

ما خردترین ذره‌هاییم

ور زانک بجویی و نیابی

بدهیم نشان که ما کجاییم

در خانه چو آفتاب درتافت

گرد سر روزن سراییم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۵۵۵ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

نمرود به گاه پور آذر

می‌گفت خدای خلق ماییم

جبار به نیم‌پشه او را

خوش داد سزا که ما گواییم

سنایی

لبیک زنان عشق ماییم

احرام گرفته در وفاییم

در کوی قلندری و تجرید

در کم زدن اوفتاده ماییم

جز روح طوافگه نداریم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
نظامی

آیا تو کجا و ما کجاییم

تو زانِ که‌ای و ما تراییم

عطار

ما مست شراب جان فزاییم

سرخوش ز می گره گشاییم

در کنج شرابخانه گنجی است

ما طالب گنج کنجهاییم

آنها که هوای می ندارند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
عراقی

ای دوست، بیا، که ما توراییم

بیگانه مشو، که آشناییم

رخ بازنمای، تا ببینیم

در بازگشای، تا درآییم

هر چند نه‌ایم در خور تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه