گنجور

 
سنایی

لبیک زنان عشق ماییم

احرام گرفته در وفاییم

در کوی قلندری و تجرید

در کم زدن اوفتاده ماییم

جز روح طوافگه نداریم

کز بادیهٔ هوا برآییم

گر در خور خدمتت نباشیم

سقایی راه را بشاییم

ما در غم تو تو هم نگویی

کاخر تو کجا و ما کجاییم

بر ما غم تو چو آسیا گشت

در صبر چو سنگ آسیاییم

آهسته که عاشقان عشقیم

نرمک که غریبک شماییم

ببریدن راه را چو بادیم

افگندن سایه را هماییم

در عشق تو مردوار کوشیم

آخر نه سنایی و سناییم

 
 
 
عنصری

نمرود به گاه پور آذر

می‌گفت خدای خلق ماییم

جبار به نیم‌پشه او را

خوش داد سزا که ما گواییم

سنایی

خورشید تویی و ذره ماییم

بی روی تو روی کی نماییم

تا کی به نقاب و پرده یک ره

از کوی برآی تا برآییم

چون تو صنم و چو ما شمن نیست

[...]

نظامی

آیا تو کجا و ما کجاییم

تو زانِ که‌ای و ما تراییم

عطار

ما مست شراب جان فزاییم

سرخوش ز می گره گشاییم

در کنج شرابخانه گنجی است

ما طالب گنج کنجهاییم

آنها که هوای می ندارند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
عراقی

ای دوست، بیا، که ما توراییم

بیگانه مشو، که آشناییم

رخ بازنمای، تا ببینیم

در بازگشای، تا درآییم

هر چند نه‌ایم در خور تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه