لبیک زنان عشق ماییم
احرام گرفته در وفاییم
در کوی قلندری و تجرید
در کم زدن اوفتاده ماییم
جز روح طوافگه نداریم
کز بادیهٔ هوا برآییم
گر در خور خدمتت نباشیم
سقایی راه را بشاییم
ما در غم تو تو هم نگویی
کاخر تو کجا و ما کجاییم
بر ما غم تو چو آسیا گشت
در صبر چو سنگ آسیاییم
آهسته که عاشقان عشقیم
نرمک که غریبک شماییم
ببریدن راه را چو بادیم
افگندن سایه را هماییم
در عشق تو مردوار کوشیم
آخر نه سنایی و سناییم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و وفاداری عمیق عاشقان به معشوق است. شاعران در آن خود را در حالتی از تجرد و قلندری نشان میدهند، و به وفای خود در برابر معشوق تاکید دارند. آنها احساس میکنند که در غم معشوق غرق شدهاند و در صبرشان مانند سنگ آسیاب میشوند. در نهایت، آنها خود را عاشقانی میدانند که در خدمت عشق و راه معشوق کوشیده و به دنبال جستجوی معنای عشق هستند.
هوش مصنوعی: ما عاشقانی هستیم که با شوق و محبت، عهد و پیمان وفاداری بستهایم.
هوش مصنوعی: در محلهای که ویژهی رجال اهل تصوف و دوری از تعلقات دنیوی است، ما نیز به حالتی افتادهایم که از هر چیز دیگر کم میآوریم.
هوش مصنوعی: ما جز روح و جان خود که در حال گردشی در عشق است، چیز دیگری نداریم که از بیابانهای هوا و آرزوها بیرون بیاییم.
هوش مصنوعی: اگر لایق خدمت به تو نیستیم، به عنوان خدمتگذار راه را برایت هموار میکنیم.
هوش مصنوعی: ما در حالتی از ناراحتی به سر میبریم و تو هم هیچ حرفی از سرنوشت خودت نمیزنی؛ در حالی که تو در کجایی و ما در کجاییم.
هوش مصنوعی: غم تو برای ما مانند سنگی است که در آسیاب قرار گرفته و همواره در حال چرخش و ساییده شدن است. صبر ما هم مانند آن سنگ، سخت و مقاوم است.
هوش مصنوعی: با احتیاط به عشق خود نزدیک میشویم، چون گویی ما نیز احساس تنهایی و غریب بودن را تجربه کردهایم.
هوش مصنوعی: ما مانند باد در حال حرکت هستیم و سایهمان را مانند پرندهای که در آسمان پرواز میکند، به وجود میآوریم.
هوش مصنوعی: در عشق تو تلاش میکنیم، اما نه به طرز سنایی و سنایی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نمرود به گاه پور آذر
میگفت خدای خلق ماییم
جبار به نیمپشه او را
خوش داد سزا که ما گواییم
خورشید تویی و ذره ماییم
بی روی تو روی کی نماییم
تا کی به نقاب و پرده یک ره
از کوی برآی تا برآییم
چون تو صنم و چو ما شمن نیست
[...]
آیا تو کجا و ما کجاییم
تو زانِ کهای و ما تراییم
ما مست شراب جان فزاییم
سرخوش ز می گره گشاییم
در کنج شرابخانه گنجی است
ما طالب گنج کنجهاییم
آنها که هوای می ندارند
[...]
ای دوست، بیا، که ما توراییم
بیگانه مشو، که آشناییم
رخ بازنمای، تا ببینیم
در بازگشای، تا درآییم
هر چند نهایم در خور تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.