گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

ما را میفگنید که ما اوفتاده‌ایم

در کار عشق تن به بلاها نهاده‌ایم

آهستگی مجوی تو از ماورای هوش

کاکنون به شغل بی دلی اندر فتاده‌ایم

ما بی‌دلیم و بی‌دل هر چه کند رواست

[...]

سنایی
 

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح شهاب الدوله سبکتگین

 

جانا ، عنان دل بهوای تو داده ایم

سر بر خط اشارت عشقت نهاده ایم

بر جان ز خیل مهر تو صفها کشیده ایم

در دل بکوی عشق تو درها گشاده ایم

تا زاده ایم جفت هوای تو بوده ایم

[...]

وطواط
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳

 

ما دل به دست مهر تو زان باز داده‌ایم

کاندر طریق عشق تو گرم اوفتاده‌ایم

ما رطل‌های درد تو زان در کشیده‌ایم

کز رمزهای درد تو سری گشاده‌ایم

گفتی که دل بداده و فارغ نشسته‌ای

[...]

خاقانی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۹

 

چشم امیدوار به ره برنهاده‌ایم

گوش نیازمند به در برگشاده‌ایم

پیش خیال روی تو کز چشم ما نرفت

چون مخلصان به پای ادب ایستاده‌ایم

مهر تو از مبادی فطرت نهاده‌اند

[...]

حکیم نزاری
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴

 

ما بی غمانِ مستِ دل از دست داده‌ایم

هم‌رازِ عشق و هم‌نفسِ جامِ باده‌ایم

بر ما بسی کمانِ ملامت کشیده‌اند

تا کارِ خود ز ابرویِ جانان گشاده‌ایم

ای گُل تو دوش داغِ صَبوحی کشیده‌ای

[...]

حافظ
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷

 

ما در هوای عشق تو سرمست باده‌ایم

چون شمع روشنیم و به خدمت ستاده‌ایم

از ما مپیچ روی، که هنگام صبح و شام

بر خاک آستان تو رویی نهاده‌ایم

در رهروان عشق به خواری نظر مکن

[...]

قاسم انوار
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۴

 

ما از ازل به عشق تو دیوانه زاده‌ایم

پیش از وجود داغ تو بر دل نهاده‌ایم

ما دردپرور غم عشقیم اگر ترا

دل داده‌ایم پیش جفا هم ستاده‌ایم

اول ز هرچه هست نظر بسته‌ایم ما

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۹

 

ما جان ز شوق وصل تو صد باره داده‌ایم

قربانی توایم و بدین کار زاده‌ایم

بر ما چو شانه تیغ زبان‌ها کشیده‌اند

تا یک گره ز سنبل زلفت گشاده‌ایم

گر دیگران ز آتش خشمت گریختند

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۸

 

ما پیش تیغ سر به ارادت نهاده‌ایم

قربانی توایم و بدین کار زاده‌ایم

بر ما چو شانه تیغ زبان‌ها کشیده‌اند

تا یک گره ز سنبل زلفت گشاده‌ایم

گر دیگران ز آتش خشمت گریختند

[...]

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲

 

ما اختیار خویش به دست تو داده‌ایم

امر ترا مطیع و به جان ایستاده‌ایم

تا روی جان‌فروز تو بینیم هر نفس

چون خاک ره ذلیل و به کویت فتاده‌ایم

از هست و نیست پاک بشستیم دست خویش

[...]

اسیری لاهیجی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۸

 

در ورطهٔ کشاکشِ دوران فتاده‌ایم

این بحر را چو موج، کمان کباده‌ایم

در جوش این میحط کسی را چه اختیار

چون موج، ما عنان خود از دست داده‌ایم

رفتند دوستان چو گل و لاله زین چمن

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴۵

 

ما نقض دل‌پذیر ورق‌های ساده‌ایم

چون داغ لاله از جگر درد زاده‌ایم

با سینه گشاده در آماجگاه خاک

بی‌اضطراب همچو هدف ایستاده‌ایم

گویا برات عمر مؤبد گرفته‌ایم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۳

 

ما در جهان قرار اقامت نداده ایم

چون سرو سالهاست به یک پا ستاده ایم

صائب تبریزی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۸۳

 

عمریست تا چو شمع بخدمت ستاده ایم

پروانه وار جهان بهوای تو داده ایم

دی لعل می فروش تو پیمود جرعه

امروز این چنین همه سرمست باده ایم

نگشاده ایم بررخ خوبان بهیچ روی

[...]

نورعلیشاه
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

بازو مساز رنجه که ما خود فتاده‌ایم

گردن به تیغ و سر به کمندت نهاده‌ایم

جان گر بود سزای تو بر کف گرفته‌ایم

سر گر سزد به پای تو از دست داده‌ایم

آیینه‌سان دلیست به صیقل‌سرای عشق

[...]

نشاط اصفهانی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷

 

ما عاشقان مست دل از دست داده ایم

از دست رفته ایم وز پا اوفتاده ایم

چشم ازجهان وهرچه در اوهست بسته ایم

بر روی خویشتن در دولت گشاده ایم

هر جا که عاشقی است به پیشش نشسته ایم

[...]

بلند اقبال
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه

 

ما ای پسر بعشق تو از مام زاده ایم

سر در کمند زلف تو از جان نهاده ایم

دل را بیاد وصل تو از دست داده ایم

در دور چشم مست تو سر گرم باده ایم

صفای اصفهانی
 
 
sunny dark_mode