گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

ای مهر ماه روی ترا زهره مشتری

بر مشتریت پرده ی دیبای ششتری

لعلت نگین خاتم خوبی وصف زده

برگرد روی خوب تو هم دیو و هم پری

در ساحری اگر ز جهان بر سر آمدست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۲

 

هفتاد و هشت نام یکی حور پیکرست

کورارخی چو جنت و لعلی چو کوثرست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۴

 

دندان کلب چون شکنی جز وقالبش

با قلب سی چو یار شود نام او شود

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۱

 

بدری که سایه بر سرش افکنده است شب

چشم و زبان و قامت و زلفش بود لقب

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۶۸

 

دندان اسب بشکن و شه رابرو نشان

تا نام آن پری رخ نسرین بدن شود

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۳ - فی خلوص العقیده و مناقب الائمة الاثنا عشر رضوان الله علیهم اجمعین

 

تا کی بر آستانهٔ این شش دری سرا

باشم از آشیانهٔ مالوف خود جدا

وقتست کز منازل تقلید بگذرم

و آرم بصحن گلشن تحقیق متّکا

من رافضی نیم که کنم پشت بر عتیق

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱۱ - فی منقبة اسدالله الغالب علی بن ابیطالب سلام الله علیه

 

وجه برات شام بر اختر نوشته اند

و اموال زنگ بر شه خاور نوشته اند

مستوفیان خسرو کشور گشای هند

بر باختر مواجب لشکر نوشته اند

در باب ظلمت آنچ خضر نقل کرده است

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - مخمس

 

الروض قد تبسم و الغیم قد بکا ‌‌

و الصبح قد تبلّج والدیک قد حکی

تا کی چو چنگ ناله کنم چون قدح بکا

اکنون که گل به طرف چمن برد متکا

ای سرو گلعذار بده جام عبهری

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲

 

ای صبح صادق رخ زیبای مصطفی

وی سرو راستان قد رعنای مصطفی

آئینه ی سکندر و آب حیات خضر

نور جبین و لعل شکر خای مصطفی

معراج انبیا و شب قدر اصفیا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۸

 

نعلم نگر نهاده بر آتش که عنبرست

وز طره طوق کرده از مشک چنبرست

تعویذ دل نوشته که خط مسلسلست

شکّر بمی سرشته که یاقوت احمرست

زلف سیه گشوده که این قلب عقربست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۴

 

جمشید بنده ی در دولتسرای ماست

خورشید شمسه ی حرم کبریای ماست

جعد عروس ماهرخ حجله ی ظفر

گیسوی پرچم علم سدره سای ماست

آن اطلس سیه که شب تار نام اوست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۸

 

کو دل که او بدام غمت پای بند نیست

صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست

با دلبری سمتگر و سرکش فتاده ام

کو را خبر ز حال من مستمند نیست

پر میزند ز شوق لبش مرغ جان من

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۴۴

 

نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت

مطرب بگوی نوبت عشاق در نهفت

دل را چو لاله از می گلگون شکفته دار

اکنون که لاله پرده برافکند و گل شکفت

خواهی که سرفراز شوی همچو زلف یار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۵۵

 

روی زمین و خون دلم نم گرفته است

پشت فلک ز بار غمم خم گرفته است

اشکم چه دیده است که مانند خونیان

پیوسته دامن من پر غم گرفته است

مسکین دلم که حلقه ی آنزلف تابدار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۵۸

 

اینجا نماز زنده دلان جز نیاز نیست

وانرا که در نیاز نبینی نماز نیست

مشتاق را بقطع منازل چه حاجتست

کاین ره بپای اهل طریقت دراز نیست

رهبانت ار بدیر مغان راه می دهد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۵۹

 

ای باغبان بگو که ره بوستان کجاست

در بوستان گلی چو رخ دوستان کجاست

وی دوستان چه باشد اگر آگهی دهید

کان سرو گلعذار مرا بوستان کجاست

تا چند تشنه بر سر آتش توان نشست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۸۱

 

گردون کنایتی ز سر بام ما بود

کوثر حکایتی ز لب جام ما بود

سر سبزی شکوفه ی بستانسرای فضل

از رشحه ی مقاطر اقلام ما بود

خوش بوئی نسیم روان بخش باغ عقل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۹۲

 

ای ساربان بقتل ضعیفان کمر مبند

برگیر بارم از دل و بار سفر مبند

در اشک ما نگه کن و از سیم درگذر

بر روی ما نظر فکن و نقش زر مبند

ما را چو در سلاسل زلفت مقیدیم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

تا چین آن دو زلف سمن سا پدید شد

در چین هزار حلقه ی سودا پدید شد

دیشب نگار مهوش خورشید روی من

بگشود برقع از رخ و غوغا پدید شد

زلفت چو مار خم زد و عقرب طلوع کرد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد

سر در میان مجلس عشّاق بر نکرد

بر خط عشق ماه رخان چو قلم کسی

ننهاد سر که همچو قلم ترک سر نکرد

آنکس شکست قلب که بیمش ز جان نبود

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode