گنجور

 
خواجوی کرمانی

کو دل که او بدام غمت پای بند نیست

صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست

با دلبری سمتگر و سرکش فتاده ام

کو را خبر ز حال من مستمند نیست

پر میزند ز شوق لبش مرغ جان من

عیب مگس مکن که شکیبش ز قند نیست

گویند صبر در مرض عشق نافعست

باری درین هوا که منم سودمند نیست

گر بند مینهی و گرم پند می دهی

هستم سزای بند ولی جای پند نیست

هر کس که سرو گفت قدت را براستی

او را معینست که همت بلند نیست

تا بسته شد ز عشق تو بر دل طریق عقل

در شهر کو کسی که کنون شهربند نیست

گر رد کنی مرا نکند هیچکس قبول

زیرا که ناپسند تو کس را پسند نیست

خواجو مگر بزخم فراقت شود قتیل

ورنی ز ضرب تیغ تو او را گزند نیست

 
 
 
مولانا

ترجیع، بندخواهد ، بر مست بند نیست

چه بند و پند گیرد ؟! چون هوشمند نیست

عبید زاکانی

دلداده را ز تیر ملامت گزند نیست

دیوانه را طریقهٔ عاقل پسند نیست

از درد ما چه فکر وز احوال ما چه باک

آنرا که دل مقید و پا در کمند نیست

فرهاد را که با دل شیرین تعلقست

[...]

صائب تبریزی

دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست

آنجا که درد نیست، سخن سودمند نیست

بسیار چاره هست که از درد بدترست

صد چشم بد، برابر دود سپند نیست

ما را به بخت شور خود ای دوست واگذار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
نشاط اصفهانی

پاداش تلخها که از آن لب شنیده ام

جز بوسه ای بر آن دهن نوشخند نیست

صیدی که آرزوی رهایی کند نشاط

در صید گاه عشق سزاوار بندنیست

غالب دهلوی

بلبل دلت به ناله خونین به بند نیست

آسوده زی که یار تو مشکل پسند نیست

اندازه گیر ذوق غمم در مذاق من

تلخاب گریه را نمک زهرخند نیست

عهد وفا ز سوی تو نااستوار بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه