کو دل که او بدام غمت پای بند نیست
صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست
با دلبری سمتگر و سرکش فتاده ام
کو را خبر ز حال من مستمند نیست
پر میزند ز شوق لبش مرغ جان من
عیب مگس مکن که شکیبش ز قند نیست
گویند صبر در مرض عشق نافعست
باری درین هوا که منم سودمند نیست
گر بند مینهی و گرم پند می دهی
هستم سزای بند ولی جای پند نیست
هر کس که سرو گفت قدت را براستی
او را معینست که همت بلند نیست
تا بسته شد ز عشق تو بر دل طریق عقل
در شهر کو کسی که کنون شهربند نیست
گر رد کنی مرا نکند هیچکس قبول
زیرا که ناپسند تو کس را پسند نیست
خواجو مگر بزخم فراقت شود قتیل
ورنی ز ضرب تیغ تو او را گزند نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد و رنج ناشی از آن است. شاعر به بیپناهی و بیخبری معشوق از حال خود اشاره میکند و میگوید که دلش به دام عشق گرفتار است، ولی معشوق هیچ توجهی به او ندارد. او به شوری و شوقی که از لب معشوقش برمیخیزد، اشاره میکند و میگوید که صبر در عشق سودی ندارد. شاعر بر این نکته تأکید دارد که عشق، عقل را به بند میکشد و به نظر میرسد در این وضعیت، کسی نیست که او را درک کند یا از دردش خبر داشته باشد. بهطور کلی، شعر بیانگر احساس ناامیدی و تنهایی در عشق است و نشان میدهد که چگونه عشق میتواند انسان را به درد و رنج بیندازد.
هوش مصنوعی: کدام دل وجود دارد که به دلیل غم تو اسیر شده باشد؟ شکارچیای پیدا کن که شکارش در دام نیست و به راحتی از چنگت بیرون میرود.
هوش مصنوعی: من در عشق و دلبری کسی گرفتار و دلباختهام که هیچ خبری از وضع و حال بیچارهام ندارد.
هوش مصنوعی: پرواز کردن مرغ جان من از شوق لب اوست. عیب مگس را نگیر، چون صبر او به شیرینی قند نیست.
هوش مصنوعی: میگویند که صبر در عشق میتواند مفید باشد، اما در حالتی که من هستم، این صبر کارساز نیست.
هوش مصنوعی: اگر تو مرا در عشق و محبت گرفتار کنی و نصیحتهای گرمت را به من بگویی، من شایستهی این عشق و گرفتاریم هستم، اما زمان نصیحت کردن نیست.
هوش مصنوعی: هر کس که از تو به عنوان سرو یاد کند و قد و قامتت را ستایش کند، او به حقیقت نمیداند که برای کسی با اراده و همت بالا، این تعریفها چندان ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو بر دل من سایه افکنده، دیگر عقل و منطق را رها کردهام. در این حال، کسی در این شهر نمیتواند مرا در بند خود نگه دارد.
هوش مصنوعی: اگر مرا طرد کنی، هیچکس نمیتواند مرا بپذیرد، زیرا آنچه تو نمیپسندی، هیچکس دیگر نیز نمیتواند بپسندد.
هوش مصنوعی: خواجو امیدوار است که از درد جدایی، دلش دچار عذاب شود، اما میگوید که از ضربتی که از طرف محبوبش به او میرسد، آسیبی نخواهد دید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترجیع، بندخواهد ، بر مست بند نیست
چه بند و پند گیرد ؟! چون هوشمند نیست
دلداده را ز تیر ملامت گزند نیست
دیوانه را طریقهٔ عاقل پسند نیست
از درد ما چه فکر وز احوال ما چه باک
آنرا که دل مقید و پا در کمند نیست
فرهاد را که با دل شیرین تعلقست
[...]
دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست
آنجا که درد نیست، سخن سودمند نیست
بسیار چاره هست که از درد بدترست
صد چشم بد، برابر دود سپند نیست
ما را به بخت شور خود ای دوست واگذار
[...]
پاداش تلخها که از آن لب شنیده ام
جز بوسه ای بر آن دهن نوشخند نیست
صیدی که آرزوی رهایی کند نشاط
در صید گاه عشق سزاوار بندنیست
بلبل دلت به ناله خونین به بند نیست
آسوده زی که یار تو مشکل پسند نیست
اندازه گیر ذوق غمم در مذاق من
تلخاب گریه را نمک زهرخند نیست
عهد وفا ز سوی تو نااستوار بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.