گنجور

 
خواجوی کرمانی

گردون کنایتی ز سر بام ما بود

کوثر حکایتی ز لب جام ما بود

سر سبزی شکوفه ی بستانسرای فضل

از رشحه ی مقاطر اقلام ما بود

خوش بوئی نسیم روان بخش باغ عقل

از نفحه ی معاصر ارقام ما بود

خورشید اگرچه شرفه ی ایوان کبریاست

خشتی زرهگذار در بام ما بود

مارا جوی بدست نبینی ولی دو کون

یک حبّه از فواضل انعام ما بود

چون خیمه بر مخیم کرّ و بیان زنیم

چرخ برین معسکر احشام ما بود

بدر منیر و گیسوی عنبر فشان شب

منجوق چتر و پرچم اعلام ما بود

نوری که وقت صبح ز مشرق شود پدید

از عکس جام باده ی گلفام ما بود

ز ایام اگرچه تیره بود روز عمر ما

فرخنده روز آنک در ایام ما بود

قصر وجود تا با بد کی شود خراب

گر زانک بر کتابه ی او نام ما بود

خواجو مگو حکایت سرچشمه ی حیات

کان قطره ئی ز جام غم انجام ما بود