جمشید بنده ی در دولتسرای ماست
خورشید شمسه ی حرم کبریای ماست
جعد عروس ماهرخ حجله ی ظفر
گیسوی پرچم علم سدره سای ماست
آن اطلس سیه که شب تار نام اوست
تاری ز پرده ی در خلوتسرای ماست
کیوان که هست برهمن دیر شش دری
با آن علّو مرتبه مأمور رای ماست
گر زیر دست ما بود آفاق دور نیست
کافلاک را چو درنگری زیر پای ماست
بنمای ملکتی که نباشد خلل پذیر
ور زانک هست مملکت دیر پای ماست
تا چتر ما همای خلفای زمانه ایم
و آئینه ی جمال خلافت لقای ماست
خورشید آتشین رخ گیتی فروز چرخ
عکسی ز جام خاطر گیتی نمای ماست
خواجو سزد که بنده ی درگاه ما بود
چون شاه هفت کشور گردون گدای ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید و توصیف جمشید، که نماد بزرگ و پر قدرتی است، میپردازد. جمشید در دولتسرای ما قرار دارد و به عنوان یک شخصیت برجسته در نظر گرفته شده است. او با خورشید که سمبل نور و خوبی است، مقایسه میشود و جمال و زیباییاش مورد ستایش قرار میگیرد. شعر به قدرت و عظمت حاکمیت و افتخارات آن اشاره دارد و بر وفاداری و بندگی به درگاه جمشید تأکید میکند. در نهایت، شاعر بر نقش مهم جمشید در تاریخ و سیاست تاکید کرده و او را معادل با شاه هفت کشور میداند.
هوش مصنوعی: جمشید از بندگان ما در کاخ سلطنتیمان است و خورشید مانند نماد و نشانهای از عظمت و وارستگی ماست.
هوش مصنوعی: سیمای زیبا و پرجاذبه آن عروس مانند، نماد پیروزی و افتخار ماست و موی بلند او به مثابه پرچم علم و دانایی ماست.
هوش مصنوعی: شب تاریکی که به آن اطلس سیاه میگویند، دلیلی است که در پردهای از خلوتخانه ما نمایان شده است.
هوش مصنوعی: کیوان که در بالاترین مقام خود قرار دارد، مسئولیت تدبیر و افکار ما را بر عهده دارد.
هوش مصنوعی: اگر همه چیز تحت اختیار ما بود، دورترین آسمانها نیز نزدیک میشدند؛ چون وقتی که به زمین نگاه میکنیم، میبینیم که زیر پای ما قرار دارند.
هوش مصنوعی: نشانی از سلطنت خود را به ما نشان بده که هیچ نقصی در آن وجود ندارد، و چون کشور ما همواره پایدار و با اقتدار است.
هوش مصنوعی: چتر ما نشاندهندهی قدرت و عظمت فرمانروایان عصر ماست و بازتاب زیبایی و شکوه خلافت در وجود ما نمایان است.
هوش مصنوعی: خورشید که به شکل آتشین در آسمان میدرخشد، تصویری از احساسات ماست که در دل این جهان گیتی شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: خواجو باید مورد احترام قرار گیرد چرا که او بنده درگاه ماست؛ مانند شاهی که در عالم، هفت کشور را دارد، او نیز گدای ماست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست
زخم از کسی خوریم که رنجش شفای ماست
جائی سرای تست که جای سرای نیست
وانگه در سرای تو خلوتسرای ماست
گرما خطا کنیم عطای تو بیحدست
[...]
داری دلا خبر تو که دردش دوای ماست
لعل لبان دلکش او آشنای ماست
سروی چو قامت تو ندیدم به راستی
بالا نگویمش صنما کان بلای ماست
گفتم بنه به دیده قدش تا ببوسمش
[...]
صبح گشاده رو در دولتسرای ماست
چرخ کبود، خانه چینی نمای ماست
هر کس که فرد شد ز جهان پیشوای ماست
برخاست هر که از سر دنیا لوای ماست
ما را نمی توان به عصا و ردا فریفت
[...]
دردی که رنگ چاره نداند دوای ماست
شمعیم و زود کشتن ما خونبهای ماست
در عاشقی به اوج توکل رسیده ایم
از فیض فقر بال هما بوریای ماست
درکشتی حباب کشیدیم رخت خویش
[...]
در خانه ای که جای کسی نیست جای ماست
بامی که بر هواست بنایش بنای ماست
لنگر، جفا و صبر و هوا جذب و موج، اشک
خون بحر و دل سفینه و غم ناخدای ماست
آن را که احتیاج نباشد به بندگی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.