نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت
مطرب بگوی نوبت عشاق در نهفت
دل را چو لاله از می گلگون شکفته دار
اکنون که لاله پرده برافکند و گل شکفت
خواهی که سرفراز شوی همچو زلف یار
در پای یارِ سرکشِ خورشیدچهر اُفت
هر کس که دید قامت آن سرو سیمتن
ای بس که خاک پای صنوبر به دیده رفت
از کوی او چگونه توانم که بگذرم
بلبل کسی نگفت که ترک چمن بگفت
شد مدتی که دیده اختر شمار من
یک شب ز عشق نرگس پر خواب او نخفت
ای آنکه چشم شوخ کماندار دلکشت
ما را به تیر غمزهٔ دل خون چکان بسفت
شامست گیسوی تو و تا صبح بسته عقد
طاقست ابروی تو و با ماه گشته جفت
خواجو به زیر جامه نهان چون کند سرشک
دریا شنیدهئی که به دامن توان نهفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت
شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت
آن پیر پاک در صدف اینچنین بسفت
ذکر حدیث لعل ترا در دلش نهفت
هجر ترا کشید بهر کس سخن نگفت
گفتم که چیست حال منت تا ابد بگفت
صبح شکوفه چون کف سیل بهار رفت
خوش موسمی ز کیسه لیل و نهار رفت
خون می چکد ز غنچه منقار بلبلان
زین نقد تازه کز گره روزگار رفت
آمد به موج لاله و گل بحر نوبهار
[...]
آن لحظه گلبن غم آل نبی شکفت
آن شاه رو به جانب اولاد کرد و گفت
سالوس مرز جی به سقر رفت و زین سفر
کفران کید وکینه کاوش به خاک خفت
شوب و شکوک و شرک و شقاق از بلاد رفت
رنگ ریا و ریب و نفاق از زمانه خفت
تا نخل خار بار وجودش به گل نشست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.