گنجور

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

از باد زلف تو چو شکن درشکن شود

یارب مباد اینکه دلم بی‌وطن شود

باید ز عشق قوت بازو نه هر کسی

کافتاد تیشه‌ای بکفش کوهکن شود

عشقم رهاند از غم دنیا که دیده است

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

سنگین دلت گرفته دلم تنگ در بغل

آورده تنگ شیشه من سنگ در بغل

بی او بسیر گل دل پرخون مرا ببر

خوشتر ز شیشه می گلرنگ در بغل

در سینه‌ام بدل ننمودی رخ و گرفت

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

در محفلت ز خون دل از بس لبالبم

فرقی ندارد از قدح باده قالبم

تا کرد توبه از لب ساغر جدا لبم

ماند از نوای عشق زهی بینوا لبم

مگشا لبم بشکوه که در گلستان عشق

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

ای از ازل ز عشق تو آشفته کار من

هم روز من سیه ز تو هم روزگار من

شد مدتی که بهر تو باشد ز خون دل

پرگل برنگ دامن گلچین کنار من

وزاشک پرده دربتو این زاز روشن است

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

چشمم سفید شد به رهت گل‌عذار من

بود این شکوفه‌ی شجر انتظار من

شادم که در هوای تو خاکم بباد رفت

شاید صبا بکوی تو آرد غبار من

خاکم شود ز ریگ روان بیقرار تر

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

عاقل کجا و بر سر دنیا گریستن

امروز باید از غم فردا گریستن

گوشد دلم بصرفه خون و فغان کزو

باید گرفت قطره و دریا گریستن

باشد نتیجه دل پرخون عاشقان

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

یکره ز وصل خویش مرا بهره‌مند کن

اغیار را بر آتش غیرت سپند کن

ای میوه امید فرود آی خود ز شاخ

یا آنکه دست کوته ما را بلند کن

ز اغیار درد خویش‌ستان و بمن سپار

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

من کیستم ز خنجر بی‌رحم قاتلی

در خون خویش غوطه‌زنان مرغ بسملی

آمد بدلبری بت شیرین شمایلی

میدادمش بدست اگر داشتم دلی

مرگ ز بیم هجر رهاند وز امید وصل

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مدح امام حسن مجتبی(ع)

 

ای پادشاه حسن ترا چاکر آفتاب

داری دو رخ یکیش مه و دیگر آفتاب

نه چون خطت بنکهت جانبخش مشکناب

نه چون رخت بروشنی منظر آفتاب

خطت کشیده دایره عنبرین بماه

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۳ - تاریخ فوت آقانصیر

 

افغان ز دور چرخ که آقانصیر را

آخر مقام خانه تاریک گور شد

یک راست تا بهشت آن نکو صفات

زآنجا به رهنمایی ربّ غفور شد

داخل ازین چمن چو به عشرت‌سرای خُلد

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۴ - تاریخ فوت محمد ربیع

 

چون پر ز گردش فلک و دور روزگار

پیمانه حیات محمد ربیع شد

حکم خدا رسید و ازین خاکدان سرای

فرمان کردگار جهان را مطیع شد

بار حیات بست و ز قوتش فغان بلند

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۲۷

 

سیدمحمد آنکه فلک از وفات او

پنهان دریغ میخورد و آشکار حیف

زین گلستان نچیده گلی شد برون دریغ

زین بوستان نخورده بری بست بار حیف

نخلش ز پا فتاد ز جور سپهر آه

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۳۸ - تاریخ شهادت میرزا رحیم

 

واحسرتا که غوطه زد آخر بخاک و خون

چون صید خورده تیر جفا میرزا رحیم

جز زخم کین نچید گلی زین چمن گذشت

بس تندتر ز باد صبا میرزا رحیم

از لب پی شکایت اعدا به پیش دوست

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۵۰ - تاریخ فوت خادم

 

خادم که از ترانه دلکش درین چمن

بودش چو غنچه گوش بر آواز هر گلی

چون رفت از حدیقه و از رفتنش فتاد

در جرگ بلبلان نواسنج غلغلی

مشتاق خسته دل پی تاریخ رحلتش

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۵۲ - تاریخ جلوس شاه طهماسب صفوی

 

طهماسب شاه آنکه ز بخت بلند او

رو کرد عمر و دولت دشمن به کوتهی

بر تخت خسروی چو برآمد شه روشن عقل

گفتا چو بلبلان به نوای سحر گهی

تاریخ این جلوس در دیوان سلطنت

[...]

مشتاق اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode