وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - در مدح اتسز
ای آنکه از خصال تو قدر هدی فزود
بادا ستوده ، هر که خصال ترا ستود
طاعت ترا سزد ، بجهان در ، که چون تویی
زین پس نبود خواهد وزین پیش هم نبود
در دور هشت چرخ ز ترکیب چار طبع
[...]

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴۰
گفتم ترا مدیح دریغا مدیح من
خود کردهام ندارد باکرد خویش سود
چون احتلام بود مرا مدح گفتنت
بیدار گشتم آب نه درجای خویش بود

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵
رهبان دیر را سبب عاشقی چه بود
کو روی را ز دیر به خلقان نمینمود
از نیستی دو دیده به کس مینکرد باز
ور راستی روان خلایق همی ربود
چون در فتاد در محن عشق زان سپس
[...]

کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - و قال ایضاً یمدح الصّدر رکن الدّین صاعد
سنگست در قفایش هرجا که میرود
زان در بدر بسان شگ زرد میدود

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۳
آتش پریر گفت نهانی به گوش دود
کز من نمیشکیبد و با من خوش است عود
قدر من او شناسد و شکر من او کند
کاندر فنای خویش بدیدست عود سود
سر تا به پای عود گره بود بند بند
[...]

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۳
خفته نمود دلبر گفتم ز باغ زود
شفتالوی بدزدم او خود نخفته بود
خندید و گفت روبه آخر به زیرکی
از دست شیر صید کجا سهل درربود
مر ابر را که دوشد و آن جا که دررسد
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - وله
با شاه بین چه مرحمتست این که حق نمود
دنیاش داده بود کنون دین بر آن فزود
دادش کلیم وار ز بیدای شک خلاص
نور یقین ز وادی ایمن بمن نمود
حالش بدان رسید که ناگه بگوش هوش
[...]

شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۶۸
موجود منقسم به دو قسم است نزد عقل
یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود
ممکن دو قسم گشت یکی جوهر و عرض
جوهر به پنج قسم شد ای ناظم عقود
جسم و دو اصل او که هیولی و صورت است
[...]

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
بیرون دوید باز ز خلوتگه وجود
خود را بشکل و وضع جهانی بخود نمود
اسرار خویش را بهزارانوزبان بگفت
گفتار خویش را بهمه گوشها شنود
در ما نگاه کرد هزاران هزار یافت
[...]

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶
سرمایه سعادت ما در دیار بود
ورنه بسعی ما گره از کار کی گشود؟
دردست هرچه هست،که این درد چاره ساز
باجان آدمی بمثل آتشست و عود
رندی،که ره بکوی خرابات عشق برد
[...]

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸
عشقش بخاک بردم و گفتم که: یا ودود
«ارحم لنا» که غیر تو کس نیست در وجود
طاقت نداشت نور خرد پیش نار عشق
خود را ز راه تجربه بسیار آزمود
زلف تو جعد شد،همه سرسبز و تازه ایم
[...]

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
ساقی بیار می که گل از غنچه رو نمود
چون بگذرد بهار و پشیمان شوی چه سود
دوران گل چو دیر نپاید درین چمن
زان پیشتر که بگذرد آن زود باش زود
دل آینه ست و تفرقه روزگار زنگ
[...]

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷
معشوق جلوه کرد و دل از عاشقان ربود
اندر میانه واسطه دلال عشق بود
ذرات کون بیخبرند از شراب عشق
ساقی بمهر تا در میخانه را گشود
مستی زاهدان همه از نخوت و ریا
[...]

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - این ترکیب بند دوازده بنده است، هر بند در منقبت یکی از ائمه اثناعشر و بیان این که ولایت از ولاست و ولا به معنی حب ذاتی
بنیاد شرع جعفر صادق بنا نمود
رسم عبادت علی و آل وانمود
در دین ابوحنیفه به او برد التجا
در شرع شافعی سخن او ادا نمود
حنبل نشست پای ازو دید در وضو
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۹۶
خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود
دلسوزی رخ تو ز یادم نمی رود
هر جلوه ای که دیده ام از سروقامتی
چون مصرع بلند ز یادم نمی رود
(هرگه لبت به خنده تبسم ادا شود
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵۸
بخت سیاه، لازم طبع روان بود
ظلمت جدا ز چشمه حیوان کجا شود

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید
ایخرگه عزای تو این طارم کبود
لبریز خون ز داغ تو پیمانۀ وجود
وی هر ستاره قطرۀ خونیکه علویان
در ماتم تو ریخته از دیدگان فرود
گریه است و تو هر چه و ازنده را نواست
[...]

صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح شاه اولیاء(ع)
در لوح چون قلم به سخن ابتدا نمود
دیباچه را به مدح شه اولیاء نمود
شاهی که ساخت صف عدوقاع صفصفا
هر جا که رو بیاوری مصطفی نمود
بر جا نهاد کشف غطا را یقین وی
[...]

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۷ - در نیمه شعبان و مدح حضرت حجت(ع)
بنمود شمع قدرت حق جلوه شهود
شد راه و رسم باطله را رخنه در حدود
مولود باسعادت سلطان ملک جود
دارای عصر مهدی صاحب لوانمود

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه فرماید
ختم ولایت آیت کل خسرو وجود
سلطان چار حضرت از غیب و از شهود
آن جلوه کش برند بدیر و حرم سجود
آن شاه کز جبلت او جلوه گرد جود
