صدبار فکر کردم و صد راه آزمود
بیچارگیست چاره،زیانست عین سود
فریاد جان ما همه از درد دوریست
گرنیست آتشی ز کجا خاستست دود؟
گرمنع یارنیست پس این دورباش چیست؟
گرنیست ماتمی ز چه شد جامها کبود؟
هستی یار مایه شادی جان بسست
عاشق چه قدر دارد،اگر بود،اگر نبود؟
اما از آنکه عاشق بیچاره آینه است
زین روی بود قیمت آیینه را فزود
دل مست حیرتست که:تدبیر کار چیست؟
جان غرق منتست که آن یار رو نمود
از دیده ها دو رود روان می کند مدام
قاسم بیاد وصل تو می خواند این سرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دردهای ناشی از دوری از معشوق است. شاعر به بررسی احساسات و افکار خود میپردازد، بیان میکند که تلاشها و راههایی که برای رسیدن به عشق امتحان کرده، به بنبست رسیده و تنها نتیجهاش بیچارگی بوده است. او میگوید که وجود محبوب موجب شادی است و دوری از او دردناک و آتشین است. شاعر نشان میدهد که عاشق در جستجوی معشوق، با دل پریشان و احساسی عمیق رنج میبرد و گاهی احساس میکند که در این غم و اندوه عمق عشق او بیشتر شده است. در نهایت، او غرق انتظار و شوق به ملاقات یار خود است و نوای عشقش را میخواند.
هوش مصنوعی: بارها فکر کردم و راههای زیادی را امتحان کردم، اما به این نتیجه رسیدم که درمانی برای بیچارگی نیست و هر چارهای که به نظر میرسد، در واقع همانند زیان است و سودی ندارد.
هوش مصنوعی: فریاد ما ناشی از رنج و عذابی است که به خاطر دوری از محبوب به وجود آمده است. اگر آتشی وجود ندارد، پس این دود از کجا ناشی میشود؟
هوش مصنوعی: اگر یار من در کنارم نیست، پس این دوری و غم و اندوه چرا وجود دارد؟ اگر ماتم و عزایی در کار نیست، پس چرا لیوانها و جامها به رنگ کبود و غمگین درآمدهاند؟
هوش مصنوعی: وجود یار، منبع خوشی جان است. عاشق چه اندازه میتواند داشته باشد، این مسئله مهم نیست که او در کنار است یا نه.
هوش مصنوعی: اما چون عاشق بدبخت به آینه علاقهمند است، همین موضوع باعث شده که ارزش آینه بیشتر شود.
هوش مصنوعی: دل من در حیرتی عمیق است که چطور باید برای کارهایم برنامهریزی کنم. جانم از شوق و انتظار پر شده است که آن محبوب در کنارم ظاهر شده.
هوش مصنوعی: چشمها همواره اشک میریزند و قاسم به یاد وصالت، این آهنگ را میسراید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاخی برآمد از بر شاخ درخت تود
تاخی ز مشک و شاخ ز عنبر درخت عود
گر فرخی بمرد، چرا عنصری نمرد؟
پیری بماند دیر و جوانی برفت زود
فرزانهای برفت و ز رفتنْش هر زیان
دیوانهای بماند و ز ماندنْش هیچ سود
ای آنکه از خصال تو قدر هدی فزود
بادا ستوده ، هر که خصال ترا ستود
طاعت ترا سزد ، بجهان در ، که چون تویی
زین پس نبود خواهد وزین پیش هم نبود
در دور هشت چرخ ز ترکیب چار طبع
[...]
گفتم ترا مدیح دریغا مدیح من
خود کردهام ندارد باکرد خویش سود
چون احتلام بود مرا مدح گفتنت
بیدار گشتم آب نه درجای خویش بود
رُهبان دَیْر را سببِ عاشقی چه بود؟
کاو روی راز دیر به خَلقان نمینمود
از نیستی دو دیده به کس مینکرد باز
وز راستی روانِ خلایق همیربود
چون در فتاد در محنِ عشق زان سپس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.