عشقش بخاک بردم و گفتم که: یا ودود
«ارحم لنا» که غیر تو کس نیست در وجود
طاقت نداشت نور خرد پیش نار عشق
خود را ز راه تجربه بسیار آزمود
زلف تو جعد شد،همه سرسبز و تازه ایم
خیری ز شب در آمد و در روز در فزود
گر زانکه یار پرده عزت برافکند
جان و روان بباز،چه فکر زیان و سود؟
جانها همه گدایی و دریوزه می کنند
زان جان سرفراز،که محوست در شهود
یک ساغری ز خم بلا نوش کرده ایم
سودای یار جبه و دستار مار بود
ای جان نازنین، بهوای تو زنده ایم
قاسم بشوق روی تو میخواند این سرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و دلدادگی خود اشاره میکند. او عشق را مقدس و بینظیر میداند و از خداوند میخواهد که رحمت کند، زیرا غیر از او وجود دیگری نیست. عشق را در مقایسه با نور عقل بیان کرده و میگوید که عشق قدرتی فراتر از عقل دارد. شاعر به زیبایی زلف محبوب اشاره کرده و بیان میکند که عشق او روز به روز بیشتر میشود. همچنین از جان و دل خود برای محبوبش میگوید و تصریح میکند که جانها همه به خاطر عشق سرگردانند. در نهایت، شاعر با شوق و اشتیاق از محبوبش یاد میکند و سرودی بهمنظور ابراز احساسات خود میخواند.
هوش مصنوعی: من عشق او را به خاک انداختم و گفتم: ای محبت، بر ما رحم کن؛ زیرا غیر تو کسی در وجود ما نیست.
هوش مصنوعی: عقل و اندیشه نتوانست در برابر شدت عشق خود را کنترل کند و به همین دلیل بارها با تجربههای مختلفی مواجه شد.
هوش مصنوعی: زلف تو به شکل زیبایی درآمده و همه ما شاداب و جوان هستیم. خیری از شب به ما رسید و در روز بر نعمتهای ما افزوده شد.
هوش مصنوعی: اگر معشوق پردهٔ فخر و عظمت خود را کنار بزند و خود را نمایان کند، انسان باید جان و وجودش را فدای او کند. در این حالت، دیگر چه اهمیتی دارد که زیان و سود چیست؟
هوش مصنوعی: همه موجودات به نوعی در حال درخواست و نیازمندی هستند نسبت به آن جان بزرگ و باعزت که وجودش در دید و ادراک ماست.
هوش مصنوعی: ما یک جرعه از بادهی درد و رنج نوشیدهایم، و آرزوی محبوب ما به مانند جبه و دستار افعی است.
هوش مصنوعی: ای جان عزیزم، به خاطر تو زندهام. قاسم به شوق روی تو این آهنگ را میخواند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاخی برآمد از بر شاخ درخت تود
تاخی ز مشک و شاخ ز عنبر درخت عود
گر فرخی بمرد، چرا عنصری نمرد؟
پیری بماند دیر و جوانی برفت زود
فرزانهای برفت و ز رفتنْش هر زیان
دیوانهای بماند و ز ماندنْش هیچ سود
ای آنکه از خصال تو قدر هدی فزود
بادا ستوده ، هر که خصال ترا ستود
طاعت ترا سزد ، بجهان در ، که چون تویی
زین پس نبود خواهد وزین پیش هم نبود
در دور هشت چرخ ز ترکیب چار طبع
[...]
گفتم ترا مدیح دریغا مدیح من
خود کردهام ندارد باکرد خویش سود
چون احتلام بود مرا مدح گفتنت
بیدار گشتم آب نه درجای خویش بود
رُهبان دَیْر را سببِ عاشقی چه بود؟
کاو روی راز دیر به خَلقان نمینمود
از نیستی دو دیده به کس مینکرد باز
وز راستی روانِ خلایق همیربود
چون در فتاد در محنِ عشق زان سپس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.