جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۰ - ظهیر فاریابی
ای سالک مسالک فطرت درین سؤال
معذور نیستی به حقیقت چو بنگری
تمییز را ز بعد تناسب درین دو طور
هیچ احتیاج نیست بدین شرح گستری
کین معجز است و آن سحر این نور و آن چراغ
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۰ - ظهیر فاریابی
هر مبتدی که بیهوده ترجیح می نهد
شعر ظهیر بر سخن پاک انوری
ماند بدان گروه که نشناختند باز
اعجاز موسوی را از سحر سامری
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مرثیه برادر است این
من بودم از جهان و گرامی برادری
در سلک نظم جمع گرانمایه گوهری
زانسان برادری که در اطوار علم و فضل
چون او نزاد مادر ایام دیگری
در بوستان فضل سراینده بلبلی
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - مدح قاضی القضاه خواجه معین الدین صاعدی
هر موی ابرویت مه عیدست ای پری
شوخی تو کز هزار مه عید دل بری
از خوی نازک تو که بیند به ماه عید
گر بر جبین ز تندی خوچین برآوری
ما را چه کار بامه عیدست و دیدنش
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » تواریخ » شماره ۵۰
حیف از امیر شیخ علی شهریار عهد
آن چشمه حیات ز پاکیزه گوهری
کارش همیشه لطف و کرم بود و بهره داشت
از خلق احمدی و کرمهای حیدری
درویش پروری صفت آن بزرگ بود
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳
تا کی نشان خویش بظلمت فرو بری
یکرنگ عشق باش که نامی برآوری
آیینه پاک دار چه حاجت بجام جم
اکنون که دست داد صفای قلندری
آب حیات نیز نماند عزیز من
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » ترکیبات » ترکیب بند در مدح رستم بیگ بن مقصود بیگ آق قوینلو
ای ساقیان بزم ترا توأمان پری
ترک در سرای تو خورشید خاوری
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲
من بنده کمین و تو سلطان کشوری
روزی به چشم لطف برین بنده بنگری
جان و دلست صورت و جسم لطیف تو
روح مجسمیّ و حیات مصوری
گفتی: هلاک شو، که به سوی تو بنگرم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - این بقیه ترکیب بند در مرثیه اشجع الشعرا یولقلی بیک واقع است که روز ماتم ولد دلبندم خبر موت او رسید
بی جبرئیل رفته به معراج شاعری
بر قوم خویش یافته فضل پیمبری
از لطف طبع راز ملک گفته با ملک
از حسن نظم عقد پری بسته با پری
افتاده از دو مصرع منقوش او به تاب
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در تهنیت نوروز و مدح حسینخان شاملو
من کیستم ز هرزهدرایان سبکسری
ز آشوب زلف تفرقه مجنون ابتری
ز آسیب سنگ حادثه بشکسته بیضهای
در بیضه شکسته همی مرغ بیپری
نی قوت کشیدن قوتم ز خرمنی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۵
دَه دَر شود گشاده، شود بسته چون دَری
انگشت، تَرجُمانِ زبان است، لال را
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵
ای نفس اگر بخود نفسی نیک بنگری
مقصود خود ز خود طلبی نی ز دیگری
هرچ آن فزون ز درک تو افزون ز قصد تست
وز آنچه مدرک تو بود کی تو کمتری
بیخود شو آنگه از خود مقصود خود طلب
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب اول » فصل نهم - فایده علم اخلاق و برتری آن بر سایر علوم
ای نقد اصل و فرع ندانم چه گوهری
کز آسمان تو برتر و از خاک کمتری
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۹
ای برق چون به خرمن احباب بگذری
زین خس خدای را به تغافل تو نگذری
پروانه خواستی که بگوئی حدیث عشق
از تو اثر نماند که از وی خبر بری
ای پیر میکده در میخانه باز کن
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۰
شهری بود نکوئی و جانا تواش دری
فرزند حسن و عشق و تو بر هر دو مادری
عشقم نشست در دل و عقلم فرار کرد
آری دو پادشاه نشاید به کشوری
تا هست منظر دل و دیده مقام دوست
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۳
با داورت سخن چه بود روز داوری
یا خود بخون خلق بهانه چه آوری
گر گیردت که داد ندادی بسلطنت
با اینکه آمدت مه و ماهی بچاکری
پاسخ چه آوری و چه گوئی بمعذرت
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸
نبود چو ماه روی تو تابنده اختری
نامد مثال لعل تو رخشنده گوهری
از خیل آن و حسن کشی بر سرم سپاه
بر یک تنی که دیده شبیخون لشگری
صد آفرین بصنع جهان آفرین که او
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹
ای طلعت نکوی تو نیکوتر از پری
نیکو نگاهدار دلی را که میبری
معشوق پردهپوشی و منظور پردهدر
هم پرده میگذاری و هم پرده میدری
دلهای برده را همه آوردهای به دست
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۶ - اوحدی مراغه ای
فرزند بندهایست خدایا غمش مخور
تو کیستی که به ز خدا بنده پروری
گر مقبل است، گنج سعادت برای اوست
ور مدبر است، رنج زیادت چه میبری
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۷ - سعدی شیرازی نَوَّرَ اللّهُ روحه
ای نفس گر به دیدهٔ تحقیق بنگری
درویشی اختیار کنی بر توانگری
آبستنی که این همه فرزند را بکشت
دیگر که چشم دارد ازو مهرِ مادری
گر کیمیای دولت جاویدت آرزوست
[...]