شهری بود نکوئی و جانا تواش دری
فرزند حسن و عشق و تو بر هر دو مادری
عشقم نشست در دل و عقلم فرار کرد
آری دو پادشاه نشاید به کشوری
تا هست منظر دل و دیده مقام دوست
حاشا که من نظر بگشایم به منظری
دیدم که خضر جام به کف سوی میکده
میرفت تا بَدَل کند او را به ساغری
ذرات را وجود چه در پیش آفتاب
ما غیر دوست هست ندیدیم دیگری
هستی گل ار کلاله ز سنبل فکنده گل
سروی اگر که سرو ز گل آورد بری
کوثر به جنب چشمه نوش تو قطرهای
خورشید پیش تابش روی تو اختری
ملکی است خوبروئی او را تو مالکی
بحریست آفرینش او را تو گوهری
منصوروار داری اگر سر حق بسر
داری بود محبت آنجا ببر سری
آشفته را کله نه و سر سوده بر سپهر
تا ساخته ز خاک در شاه افسری
شاها توئی که علت ایجاد عالمی
شاها توئی که وارث تاج پیمبری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.