گنجور

 
ملا احمد نراقی

چون که شناختی که حیات ابد، و سعادت سرمد، از برای انسان موقوف است به دفع اخلاق ذمیمه و اوصاف رذیله، و کسب ملکات ملکیه و صفات قدسیه، و این میسر نمی شود مگر به شناختن رذائل صفات و فضائل ملکات، و تمیز نیک و بد آنها از یکدیگر، و دانستن معالجاتی که در علم اخلاق از برای تهذیب نفس مقرر است، معلوم می شود که شرف این علم از سایر علوم برتر، و ثمر و فایده اش بیشتر است.

و چگونه چنین نباشد، و حال آنکه شرافت هر علمی به شرافت موضوع آن است و موضوع این علم، نفس ناطقه انسانیه است، که اشرف انواع کائنات و افضل طوایف ممکنات است، و به واسطه این علم از حضیض مرتبه بهائم به اوج عالم ملائکه عروج می نماید.

بلی، از برای بنی نوع انسان و عرضی است عریض، اول آن فروتر از عالم چهارپایان، و آخرش برتر از اقلیم فرشتگان در حق اولش فرموده: «ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا» یعنی «نیستند ایشان مگر مانند چهارپایان، بلکه پست رتبه تر و گمراه ترند» و به این جهت می گویند: «یا لیتنی کنت ترابا» یعنی: «کاش که من خاک بودمی» و در شأن آخرش رسیده «لولاک لما خلقت الأفلاک» یعنی «اگر مقصود تو نبودی آسمان ها را خلق نکردمی».

ای نقد اصل و فرع ندانم چه گوهری

کز آسمان تو برتر و از خاک کمتری

و به این جهت است که سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرموده: «انی و زنت بأمتی فرجحت بهم» یعنی «مرا با تمام امت موازنه نمودند من بر همه راجح آمدم» و این، خود ظاهر و روشن است که این تفاوت و اختلاف در میان افراد این نوع، نه از جهت جسمیت و لواحق آن است، زیرا که همه در این شریک هستند، بلکه به جهت اختلاف در اخلاق و صفات است، و این علم باعث رسیدن به اعلا مراتب آن است و کدام علم، اشرف از علمی است که پست ترین موجودات را به اشرف کاینات می رساند؟ و به این جهت، حکمای سلف نام علم را به غیر از «علم اخلاق» حقیقتا اطلاق نمی کردند، و به این سبب آن را «اکسیر اعظم» می نامیدند، و آن را تعلیم خود قرار داده بودند، و اول به شاگردان خود این علم را می آموختند و تحصیل سایر علوم را از برای کسی که تهذیب اخلاق نکرده بی ثمر می دانستند.

آری، همچنان که بدنی که مواد فاسده و «اخلاط ردیه» در آن مجتمع اند، از کثرت غذا بجز فساد اخلاط و زیادتی مرض حاصل نبیند، همچنین نفسی که مجتمع اخلاق ذمیمه و صفات رذیله باشد، از تحصیل علوم بجز شر و فساد ثمری نبیند

و از این روست که بیشتر کسانی که ملبس به لباس علماء گشته اند، و خود را از زمره اهل علم می شمرند، به مراتب حال ایشان از عوام بدتر، و دل ایشان سیاه‌تر است ماه و سال در جمع مال، خواه حرام و خواه حلال، و روز و شب در تحصیل جاه و منصب، و این را ترویج دین و مذهب می دانند با امثال و اقران در مراء و جدال، تا اظهار فضیلت خود بر جمعی از عوام کنند، پای اعتقاد ایشان سست، و اصول عقایدشان نادرست، رسوم شرع و ملت را دور انداخته، و بدعتی چند از برای خود ساخته و پرداخته، و آن را مقتضای حکمت نامیده غافلند از اینکه حکمت، حقیقتا همان است که در شریعت نبویه مقرر فرموده و ندانسته‌اند که علم بدون عمل گمراهی و ضلال، و تعلم بدون طاعت، خسران و وبال است.

همانا قول پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را نشنیده اند که «البلاهه ادنی إلی الخلاص من فطانه بتراء» یعنی «ابلهی و نادانی به نجات نزدیکتر است از زیرکی ناقص و ناتمام».

و گویا به گوش ایشان نرسیده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرموده: «قصم ظهری رجلان: عالم متهتک و جاهل متنسک» یعنی «دو نفر پشت مرا شکستند: یکی عالمی که پرده شریعت را درد و به علم خود عمل نکند، و دیگری جاهلی که آداب عبادت را نداند و بدون علم عبادت کند».

 
sunny dark_mode