ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ چهارم
یکتنه از بیشه چمیدی برون
بود خدا و خردت رهنمون
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - رؤیای صادقه
آن لگن است این فلک واژگون
پیرزن این دنیی مکار دون
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - پادشاه رعیت نواز
پایهٔ آن گر ز دل آید برون
خودبخود این تخت شود سرنگون
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - قافلهٔ سوداگر
بار خود افکند و شد آن ذوفنون
در طلب حاجتی از دژ برون
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - مس و چینی
قلع همی در بر عالی و دون
روی سفیدت کند و سیم گون
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - نتیجهٔ ظلم
رفع نشد خوی بدش از جنون
بلکه دلآزاری او شد فزون
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - شلتاق پلتاق
کان چه حبل بود و چه مکروفسون
یا که بدان مکر شدت رهنمون
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - حکمت افلاطون
گفت ز روی ادب ای ذوفنون
صد چومنی را تو بره رهنمون
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - ماهی و صدف
زانچه تو یک قطره ننوشی فزون
من خورم از حد تصور برون
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۹ - بلبل و پروانه
جذبه معشوق مرا بین که چون
همچو منی آیدش از در درون
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۴ - حکایت
الغرض آن خواجه بزجر فزون
از دل آن چاه چوام د برون
میرزاده عشقی » جمهوری نامه » بخش ۳ - نوحه جمهوری
بیرق جمهوری اگر شد نگون
جان وی از پیری او شد برون
غصه نخور میزنم «انژکسیون»
زنده شود لیک به حال جنون
میرزاده عشقی » جمهوری نامه » بخش ۳ - نوحه جمهوری
بیرق قرمز جگرم کرد خون
رفت جگرگوشه ز دستم برون
دولت ما گشته دچار جنون
شکر که آخر علمش شد نگون
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۵ - بلبل و مور
ز انده ایام نگردد زبون
رایت سعیش نشود واژگون