گنجور

 
میرزاده عشقی

در صفحهٔ پنجم آخرین شمارهٔ قرن بیستم عکس تابوتی را نشان می‌دهد که عده‌ای از آن مشایعت می‌نمایند. مرغان لاشخور سر تابوت در پروازند و پایین عکس چنین نوشته شده «جنازهٔ مرحوم جمهوری قلابی» سپس این اشعار به چاپ رسیده است:

آه که جمهوری ما شد فنا

پیرهن لاشخوران شد قبا

شد فکلم چرک و کتم شد کثیف

مشت جماعت کلهم کرده قیف

«ژندره» شد این کراوات ظریف

(نم دو دیو) زین حرکات عفیف

گشته طرف، ملت جاهل به ما

آه که جمهوری ما شد فنا

بیرق جمهوری اگر شد نگون

جان وی از پیری او شد برون

غصه نخور‌، می‌زنم «انژکسیون»

زنده شود لیک به حال جنون

بام زند بر سر خلق خدا

آه که جمهوری ما شد فنا

من که یکی فعله‌ام، ای کردگار

صحبت جمهور‌، مرا کرده خوار

شد شب عیدی، جگرم داغدار

طفلک من، مانده به زیر آوار

در جلو حملهٔ قزاق‌ها

شکر که جمهوری‌تان شد فنا

بیرق قرمز جگرم کرد خون

رفت جگرگوشه ز دستم برون

دولت ما گشته دچار جنون

شکر که آخر علمش شد نگون

بس که نمودند خلایق دعا

شکر که جمهوریتان شد فنا

من که یکی لشخور آزاده‌ام

بهر فروش وطن، آماده‌ام

لنگ بود امشبه، عراده‌ام

در پی این تازه لش افتاده‌ام

تا بکنم لقمه‌ای از آن جدا

آه که جمهوری ما شد فنا

«جغدکی» آنجا سر تابوت بود

از سخن لشخوره، مبهوت بود

نوحه‌کنان در طلب قوت بود

عاشق سرداری ماهوت بود

بال به هم برزد و گفت ای خدا

آه که جمهوری ما شد فنا

لاشخوران جانب لش پر زدند

از غم این فاجعه بر سر زدند

بر سر و بر سینه مکرر زدند

چنگ به تابوت پر از زر زدند

سهم ربودند از آن سکه‌ها

آه که جمهوری ما شد فنا

یک سگ بیچاره، عقب مانده بود

دیرتَرَک نوحهٔ خود خوانده بود

زوزه‌کنان در پی لش رانده بود

بوی لشش معده گدازنده بود

هو زدی اندر پی شاه و گدا

آه که جمهوری ما شد فنا

دید یکی زارعک لخت عور

لش‌کشی لاشخوران را ز دور

گفت که ای مست شراب غرور

حسرت جمهور ببر سوی گور

آه یتیمان فقیر از قفا

شکر که جمهوریتان شد فنا