صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
تا شدم از گردش چشم تو مست
پای زدم یکسره بر هر چه هست
تا ابد اندر دل ساغر بود
عکس تو ای ساقی بزم الست
حسن تو تا شهرهٔ بازار شد
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
ای به فدای تو من و هر چه هست
وی تو حقیقت بت و من بت پرست
دیگرم از غم نفسی هست نیست
از منت ای جان خبری نیست هست
خار بیابان جنون نی همین
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
تا شدم از گردش چشم تو مست
پای زدم یکسره بر هر چه هست
تا ابد اندر دل ساغر بود
عکس تو ای ساقی بزم الست
حسن تو تا شهرهٔ بازار شد
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
ای به فدای تو من و هر چه هست
وی تو حقیقت بت و من بت پرست
دیگرم از غم نفسی هست نیست
از منت ای جان خبری نیست هست
خار بیابان جنون نی همین
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۷
تا زدهام خویش به دیوانگی
یافتهام راه به فرزانگی
کی رسدم سلسله از زلف یار
گر نزنم خویش به دیوانگی
ریزد اگر خون من آن آشنا
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - بسمه تعالی شانه
ای همه هستی همه هستی توئی
غیر تو کو تا که درآید دوئی
صورت و معنی صفت و ذات تست
نفی که سازم همه اثبات تست
ذات تو را نیست دوئی باصفات
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - ارسال رسل
زان همه ارسال رسل در سبق
تربیت نوع بشر خواست حق
کرد عبادات و ریاضات فرض
تا فلکی وصف شوند اهل ارض
نفس بهیمی ملکی خو شود
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ستایش
سعی بزرگان و مهان یاد باد
روح سلاطین جهان شاد باد
فخر بشر حیدر دلدل سوار
گفت چنین در کلمات قصار
کانکه جسور است بسلطان عهد
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - سبب نظم کتاب
گر طلبی علت نظم کتاب
گویمت این نکته ز روی صواب
آنچه مرا در نظر آید همی
این بود و بس که اگر آدمی
خدمتی از نوع کند اختیار
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - چشمه آب حیات
علم بود چشمهٔ آب حیات
علم بود معنی راه نجات
علم و کمال و هنرام وختن
به بود از سیم و زر اندوختن
چون بودت گنج نهانش کنی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - آیت کبری
ای بشر ای آیت کبرای حق
آینهٔ طلعت زیبای حق
ای بشر ای ماحصل ممکنات
ای تو گل سر سبد کاینات
ای در یک دانهٔ دریای دل
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - رؤیای صادقه
دوش مرا خواب بچشم پر آب
گشت هجوم آور و دیدم بخواب
در لگنی جامه یکی پیرزن
شست و فرو ریخت کف از آن لگن
بر سر کف خواست هزاران حباب
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - نسخه کیمیا
بود بسی در طمع کیمیا
چهرهٔ من زرد به رنگ طلا
بوتهٔ دل بود در آتش مرا
حال چو فرار مشوش مرا
در عمل شمس و قمر از خیال
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - پادشاه رعیت نواز
پادشهی بود رعیتنواز
ساز عدالت بجهان کرده ساز
خلق بعهدش همه در اتبساط
باز بدلها شده باب نشاط
در حق آن دافع ظلم و فساد
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - قافلهٔ سوداگر
قافلهای بست پی سود بار
عزم سفر کرد ز شهر و دیار
لیک بد آن مرحله پرخوف و بیم
دزد در آن بادیه دایم مقیم
مردم آن قافله از بیم مال
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - نتیجه راستی
قافله ئی بد برهی رهسپار
شد بکف رهزن چندی دچار
یکتن از آن قافله ز اندازه بیش
گشت هراسان و فکار و پریش
گفت بوی دیگری اینحال چیست
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - کار و کارگر در سال ۱۳۰۷ شمسی سروده شد
کار کن و کار کن و کار کن
بار خود ای جامعه خود بار کن
رفته توئی از تو که یادش بخیر
نفی شدستی تو در اثبات غیر
هیکلت ای جامعهٔ ذولجاج
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - علم و عمل
چون به ازل طرح جهان ریختند
عالم و عمل را بهم آمیختند
بهر بشر هست دو پر در مثل
زان دو یکی علم بود یک عمل
زین دو پر آن مرغ بلند آشیان
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - پنبهٔ ایران
گوش فرا دار که گوید صریح
پنبهٔ ایران به زبان فصیح
کی بسیه روزی و محنت قرین
ملت بیچارهٔ ایران زمین
من همه نفعم که خداوند پاک
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - مس و چینی
دوش رسیدند بخوان نعم
ظرف مس و کاسهٔ چینی بهم
بانگی از آن هر دو درآمد بگوش
کآمد از آن دیگ دل من بجوش
داشت در آواز خود از روی لاف
[...]