گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۷

 

دیدهٔ انتظار را دام امید کرده‌ایم

ای قدمت به چشم ما خانه سفید کرده‌ایم

دل به خیالت انجمن دیده به حیرتت چمن

سیر تأملی که دل تا مژه عید کرده‌ایم

همچو صدف قناعتست بوتهٔ امتحان فقر

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۶

 

ما و نگاه شرمگین از تک و تاز دوختن

آبله سا به پای عجز چشم نیاز دوختن

ضبط نفس زکف مده فرصت چاره نازک است

غنچه قبا به خاک داد در غم باز دوختن

عشق جنون ترانه است‌، ناله نفس بهانه است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۱

 

سوخته لاله‌زار من رفته گل از کنار من

بی‌تو نه رنگم و نه بو ای ‌قدمت بهار من

دوش نسیم مژده‌ای گل به سر امید زد

کز ره دور می‌رسد سرو چمن سوار من

گر به تبسمی رسد صبح بهار وعده‌ات

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۰

 

ای ز عنایت آشکار شخص تو و مثال تو

آینهٔ جمال تو آینهٔ جمال تو

از تب‌ و تاب آب و گل‌ تا تک و تاز جان و دل

ریشهٔ‌ کس نمی‌دود در چمن خیال تو

چرخ به صد کمند چین‌ بوسه زده است‌ بر زمین

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۱

 

باز چو صبح کرده‌ام تحفهٔ بارگاه تو

رنگ شکسته‌ای‌ که نیست قابل‌ گرد راه تو

ذره به بال آفتاب تا به سپهر می‌رود

کیست به خود نمی‌کند ناز ز دستگاه تو

بسکه شکوه جلوه‌ات ریخته است ز هر طرف

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۵

 

آه‌ که با دلم نبست عهد وفاق الفتی

چون نفسم به سر شکست گرد هوای غربتی

جنس ‌کساد جوهرم نیست قبول هیچکس

خاک خورد مگر ز شرم سجدهٔ هیچ قیمتی

داد ز کم بضاعتی آه ز سست همتی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۲

 

عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی

زحمت دل کجا بریم آبله‌پاست زندگی

هرچه دمید از سحر داشت ز شبنمی اثر

درخور شوخی نفس غرق حیاست زندگی

آخر کار زندگی نیست به غیر انفعال

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۰

 

عمر سبک عنان ‌کجاست از نظرم تو می‌روی

دامن خود گرفته‌ام می‌نگرم تو می‌روی

موج نقاب حیرت است بر رخ اعتبار بحر

گرگهرم تو ساکنی ورگذرم تو می‌روی

غنچه‌کمین نشسته‌ام دامن بوی‌گل به‌کف

[...]

بیدل دهلوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

نیست کس به عهد ما یار یار خویش را

دوست خصم جان بود دوستدار خویش را

آن سیاه کوکبم کز غم تو کرده‌ام

تیره همچو روز خود روزگار خویش را

او به رخش ناز و من خاک رهگذر چسان

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

ناله به کوی او دلم بهر چه بس نمی‌کند

یار ستیزه کار من یاری کس نمی‌کند

نیست به فکر سینه‌ام گم شده دل که چون رهد

مرغ اسیر از قفس یاد قفس نمی‌کند

گر نه ضعیف ما خود و همت ما بود قوی

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

باز چه شد که با من او هیچ سخن نمی‌کند

ور گله ازو کنم گوش به من نمی‌کند

رسم قدیم باشد این هرکه گرفت یار نو

یاد دگر ز صحبت یار کهن نمی‌کند

بی‌تو ز بس فتاده‌ام از نظر جهانیان

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

کی بود اینکه مدت فرقت یار بگذرد

صبح وصال دم زنداین شب تار بگذرد

موسم گل رسید و ما سر ز ملال زیر پر

آه اگر چنین بود حال و بهار بگذرد

شد دم مرگ و دردلم حسرت رویت آه اگر

[...]

مشتاق اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

گریه جانسوز مرا ناله ز دنباله نگر

نالهٔ بی گریه ببین گریهٔ بی ناله نگر

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷

 

شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم

خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم

آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی

جامه تقویی که من در همه عمر بافتم

بر دل من زبس که جا تنگ شد از جدائیت

[...]

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶

 

رفتی و دارم ای پسر بی تو دل شکسته‌ای

جسمی و جسم لاغری جانی و جان خسته‌ای

می‌شکنی دل کسان ای پسر آه اگر شبی

سر زند آه آتشین از دل دلشکسته‌ای

منتظرم به کنج غم گریه‌کنان نشانده‌ای

[...]

هاتف اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

رخصت آشتی مده، غمزهٔ غم زدای را

مهر زبان دل مکن، نرگس سرمه سای را

چند نگاه تلخ تو، زهر کند به ساغرم

چاشنی تبسّمی، لعل کرشمه زای را

رفته چه فتنه ها ز تو بر سر عقل و دین من

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

همسر بوالهوس مدان، عاشق پاکباز را

زهر چش جفا مکن، مشرب امتیاز را

سینه حریف چون شود، آن مژهٔ دراز را

دشنه شکسته در جگر، چنگل شاهباز را

گر نبود قبول تو، جنس کساد دین و دل

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

چند به غمزه خون کنی خاطر ناشکیب را

بر رگ جانم افکنی، طرّهٔ دلفریب را؟

این ستم دگر بود، کز تف خوی گرم تو

گریه به کام دل نشد، عاشق بی نصیب را

ناله به زیر لب گره، چند کنم که می زند

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

در بغل آرزو کند، تیغ تو تندخوی را

عرضه کنم اگر به گل، زخم شکفته روی را

مشک به کوی بیزدت، طرّه به باد اگر دهی

دل به کنار ریزدت، شانه کنی چو موی را

رشک ریاض خلد شد، دیده ز فیض عارضت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

پخته به حکمتی کنم، بادهٔ نارسای را

بر سر خم نهاده ام، خشت کلیسیای را

گر بودت به عاشقی، لخت دلی نیازکن

توشه ببند بر میان، نالهٔ ره گرای را

محمل لیلی از نظر رفت و نشان پی گم است

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
۳۳
۴۳
sunny dark_mode