گنجور

 
۱
۲
۳
۱۲
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

صفاهان را نماندی خشت بر خشت

نکردی کس به صد سال اندر او کشت

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۹ - بزم ساختن موبد در باغ و سرود گفتن رامشگر گوسان

 

می آسوده در مجلس همی گشت

رخ میخواره همچون می همی رشت

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى

 

چو رامین گرد مرز خویش برگشت

چنان آمد که بر گوراب بگذشت

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین

 

پس آنگه خشمناک از دایه برگشت

به چشم دایه چون زندان شده دشت

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى

 

اگر صبرست، با من نیست هم‌پشت

و گر بختست خود بختم مرا کشت

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۱ - آشکار شدن رامین بر شاه موبد

 

یکی منزل زمین از مرو بگذشت

چو روز آمد دگر ره باز پس گشت

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۱ - وفات کردن ویس

 

به گیتی بازکردم ای عجب پشت

شکست او پشت من آنگه مرا کشت

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۵

 

یکی برزیگرک نالان درین دشت

به خون دیدگان آلاله می‌کشت

همی‌کشت و همی‌گفت ای دریغا

بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت

۲ بیت
باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۶

 

خرم کوه و خرم صحرا خرم دشت

خرم آنانکه این آلالیان کشت

بسی هند و بسی شند و بسی یند

همان کوه و همان صحرا همان دشت

۲ بیت
باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۷

 

بهار آیو به صحرا و در و دشت

جوانی هم بهاری بود و بگذشت

سر قبر جوانان لاله رویه

دمی که گلرخان آیند به گلگشت

۲ بیت
باباطاهر
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۶ - نظامی گشنیز خورد

 

نظامی در خراسان خورد گشنیز

که تا گشتش رسن تابی فرامشت

به شهر خویش گوئی خویشتن را

نماید کان چه . . . ونست آن به انگشت

به . . . ون در برد باید سو کمان را

[...]

۳ بیت
سوزنی سمرقندی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز

 

به فرمانی که خواهد خلق را کُشت

به دستش دَه قلم یعنی دَه انگشت

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه‌سار

 

فسون‌گر مار را نگرفته در مشت

گمان بردی که مار افسای را کشت

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۹ - مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور

 

به باغ مشعله دهقان انگشت

بنفشه می‌درود و لاله می‌کِشت

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۴ - گریختن خسرو از بهرام چوبین

 

به رایی لشگری را بشکنی پشت

به شمشیری یکی تا ده توان کشت

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۴ - گریختن خسرو از بهرام چوبین

 

به هر کس نامه‌ای پوشیده بنوشت

بر ایشان کرد نقش خوب را زشت

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

نمود اندر هزیمت شاه را پشت

به گوگردِ سفید آتش همی کُشت

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۶ - وصیت کردن مهین‌بانو شیرین را

 

بزن تیری بدین کوژ کمان‌پشت

که چندین پشت بر پشت تو را کشت

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین

 

مگس بر خوان حلوا کی کند پشت‌؟

به انجیری غُرابی چون توان کشت‌؟

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین

 

تو را حرفی به صد تزویر در مشت

منه بر حرف کس بیهوده انگشت

۱ بیت
نظامی
 
 
۱
۲
۳
۱۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۴۰