گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲

 

بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم

کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم

فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا

که بر دو عارض من بست دست بی‌وفا عالم

به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من

[...]

ناصرخسرو
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸ - در مدح شاه توران

 

نهاد ملکت توران شد آباد و خوش و خرم

بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم

بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید

خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم

جهانداری که از ده قرن پییش از هیبت باسش

[...]

سوزنی سمرقندی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸ - و قال ایضاً یمدح الصّاحب المعظّم نظام الدّین محمّد طاب ثراه

 

بنا میزد! بنا میزد !زهی گیتی بتو خرّم

ندیده دیدۀ افلاک مانند تو در عالم

زشرم بیت معمورت، طبایع منحرف ارکان

زرشک سقف مرفوعت، شده هفت آسمان درهم

زشاخت سرزنش دیده، نهال سدره و طوبی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۱

 

بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم

ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم

امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی

زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم

چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۰

 

بنه ای سبز خنگ من فراز آسمان‌ها سم

که بنشست آن مه زیبا چو صد تنگ شکر پیشم

روان شد سوی ما کوثر پر از شیر و پر از شکر

بدران مشک سقا را بزن سنگی و بشکن خم

یکی آهوی جان پرور برآمد از بیابانی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۱

 

بنه ای سبز خنگ من فراز آسمان‌ها سم

که بنوشت آن مه بی‌کیف دعوت نامه‌ای پیشم

روان شد سوی ما کوثر که گنجا نیست ظرف اندر

بدران مشک سقا را بزن سنگی و بشکن خم

یکی آهوی چون جانی برآمد از بیابانی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۲

 

و ان طفتم حوالینا و انتم نور عینانا

فلا تستیاسوا منان فان العیش احیاکم

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹

 

بهشتی شد دگر عالم چو روی حور عین خرم

شده ست از باد عیسی دم چمن زائیده چون مریم

ز نوروز مبارک پی هزیمت شد سپاه دی

خوشا آواز نای ونی به زیر گلبن و طارم

چمن شد تازه چون مینو صبا شد دلکش و خوشبو

[...]

مجد همگر
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۸

 

سواری چیست و چالاکی دلم بستی به فتراکی

خوشا و خرما آن دل که باشد صید دلبندم

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۸

 

به امیدت طربناکم به عشقت ( فخر افلاکم )

گهی از ذوق می‌گریم گهی از شوق می‌خندم

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۸

 

بسی تلخی چشیدستم که رویت را بدیدستم

به گفتار و لبت جانا تویی شکر تویی قندم

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۸

 

به عشقت زار و حیرانم ز مدهوشی پریشانم

ز غیرت بیخ غیرت را ز دل یکبارگی کندم

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۸

 

حدیث خویش بنوشتم چو آن گفتار ( بشنفتم )

چو در دل مهر تو کشتم مبارک (باد پیوندم)

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١١٧ - قصیده فی مدح السلطان نظام الدین یحیی

 

خراسان بار دیگر شد بهشت آسا خوش و خرم

ز فر خسرو عادل خدیو خطه عالم

سر گردنکشان شاهی که رأی عالم آرایش

نموداری بود خرم خلایق را ز جام جم

نظام ملک و دین یحیی که او را میتوان گفتن

[...]

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در مدح سلطان اویس

 

دودر در درج دولت داشت این فیروزه گون طارم

سزای افسر شاهی ، صفای جوهر عالم

سعادت هر دو را باهم ، به عقدی کرد پیوندی

وزان پیوند شد پیدا ، نظام گوهر آدم

جهان را می کند بیدار سوری آسمان آباد

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - در مدح امیر شیخ حسن

 

شکوه افسر شاهی تراز کسوت عالم

نگین خاتم دولت نظام گوهر عالم

خداوند خداوندان شهنشه شیخ حسن نویان

که هست اوصاف اخلاقش فزون از کیف و بیش و کم

جهانداری که تیغ اوست صبح فتح را مطلع

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۱

 

مریض العشق لایفنی به سکر الموت و المحمی

خوشا سرمستی مجنونه خنکه دلگرمی وامق

کمال خجندی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۷

 

چه خوش باشد گرت باشد فراغت از همه عالم

فراغت خوش بود جانا اگر چه باشد آن یک دم

اگر همدم همی خواهی چو ما با جام همدم شو

و گر محرم همی جوئی مجو جز خویش را محرم

خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode