بهشتی شد دگر عالم چو روی حور عین خرم
شده ست از باد عیسی دم چمن زائیده چون مریم
ز نوروز مبارک پی هزیمت شد سپاه دی
خوشا آواز نای ونی به زیر گلبن و طارم
چمن شد تازه چون مینو صبا شد دلکش و خوشبو
ز روی لاله خود رو ز زلف سنبل درهم
بنفشه گشته آشفته رخ اندر برگ بنهفته
چو قد عاشقان خفته چو زلف دلبران پرخم
گل از بستان به مجلس شد ز گریه ابر مفلس شد
ز شبنم چشم نرگس شد چو چشم بیدلان پر نم
به روی آن گل حمری نشسته بلبل و قمری
گل آگه نی ز کم عمری همی خنده زند هر دم
چکاو و فاخته هردم به بستان تاخته خرم
نوا در ساخته با هم بسان رود زیر و بم
در ایامی بدنیسان خوش منم افتاده در آتش
چنین فصلی و من غمکش چنین وقتی و من در غم
چو مجنونم ز یاران گم چو دیوم خالی از مردم
نخورده دانه گندم شدم وه رانده چون آدم
منم درصد بلا مانده اسیر و مبتلا مانده
ز صدر شه جدا مانده چو تشنه برکناریم
زمن یاران بی حاصل به یک ره برگرفته دل
ز حال و درد من غافل نشسته شادمان با هم
همی گویم به شب در سر میان انده وافر
فیاعودالوری فاغفر و یارب السما فارحم
بر آن عزمم که ناگاهی بگیرم بر سر راهی
عنان خسرو شاهی که دارد جاه بیش از جم
ملک سعد آنکه بخشد پر چوکان گوهر چو دریا در
چراغ دوده سلغر ولی العهد فی العالم
جوانبختی جهانداری که در هر رای و هر کاری
ندارد در جهان یاری به فرهنگ و به دانش هم
به گاه بخشش گوهر به روز کوشش لشکر
نبخشد چون کف او خور نکوشد چون دلش ضیغم
فلک یک پایه از گاهش حریم کعبه خرگاهش
به رتبت خاک درگاهش ورای چشمه زمزم
جهانبانان که اجرامند ورا فرمانبران مانند
شب و روزش دوخوش کامند یکی اشهب یکی ادهم
شده از بس ثبات او جهان قائم به ذات او
شده ست اندر صفات او زبان عقل کل ابکم
گرم باری دهد دولت دهد راهم بدان حضرت
دلم گوید به هر ساعت منم یارب چنین خرم
زبانم در ثنای او همه وردم دعای او
حدیث جانفزای او دل ریش مرا مرهم
ببخشا ای شه عادل براین بیچاره بیدل
که چون خر مانده ام در گل چنین بی یار و بی محرم
مرا مکر زبر دستان ز پای افکند چون مستان
نبد جز حیله ودستان که در چه کشته شد رستم
چو دامی گسترد گردون نشاید رفت از آن بیرون
بلی از گونه گون افسون به دام آید همی ارقم
قوی بادا به شه پشتت یمانی تیغ در مشتت
چوهم دایم درانگشتت به حکم انس و جان خاتم
سپهرت باد زیر زین شکوهت باد صد چندین
ملایک می کند آمین ز سقف گنبد اعظم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم
فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا
که بر دو عارض من بست دست بیوفا عالم
به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من
[...]
نهاد ملکت توران شد آباد و خوش و خرم
بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم
بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید
خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم
جهانداری که از ده قرن پییش از هیبت باسش
[...]
رسول کائنات احمد، شفیع خلق، ابوالقاسم
جمال جوهر آدم، کمال گوهر هاشم
بنا میزد! بنا میزد !زهی گیتی بتو خرّم
ندیده دیدۀ افلاک مانند تو در عالم
زشرم بیت معمورت، طبایع منحرف ارکان
زرشک سقف مرفوعت، شده هفت آسمان درهم
زشاخت سرزنش دیده، نهال سدره و طوبی
[...]
بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم
امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی
زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم
چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.