بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم
امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی
زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم
چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی
کی داند وسعت خرجم کجا گشتهست هر خرجم
چو دیدم داد و جود تو شدم محو وجود تو
یکی رنگی برآوردم که گویی باغ را وردم
تو داوود جوانمردی امام قدرالسردی
چو من محصون آن سردم برون از گرم و از سردم
چو عکس جیش حسن تو طراد آورد بر نقشم
برون جستم ز فکرت من نه در عکسم نه در طردم
خمش کن کاندر این وادی شرابی بود جاویدی
رواق و درد او خوردم که هر دو بود درخوردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات و تجربیات خود سخن میگوید. او در ابتدا توضیح میدهد که چرا همواره به خاطر اسبش در پی اوست و نشان میدهد که نعل اسب او نشانهای از سفر و حرکت است. سپس به تحسین عیسی و قدرت او میپردازد و از دلی پر از درد و بیدادی که داشته، سخن میگوید. شاعر از جود و generosity خداوند الهام میگیرد و به مسأله معیشت و هزینههایش اشاره میکند. او به شدت در وجود معشوق خود محو میشود و به دنبال رنگ و زیبایی و جوانمردی است. در نهایت، شاعر به مفاهیم جاودانه و درد در زندگی اشاره میکند و از چالشهایی که در این مسیر با آن روبرو بوده، صحبت میکند.
هوش مصنوعی: بیا و بشنو، من چرا در کنار اسب تو رفتار میکنم، زیرا در زمان چرا، نعل اسب تو را به دلایل خاصی بررسی میکنم.
هوش مصنوعی: تو از نداشتن وحشت نکردی و نه به تهدیدی روی آوردی، بلکه به من آرامش و امید دادی. تو همانند عیسی روحافزا هستی، و پاک و بینظیری مثل سرور و امیدی برای من.
هوش مصنوعی: وقتی که من از تو چیزی گرفتم که خالص و بدون ظلم بود، هیچکس نمیداند که هزینههای من به کجا رسیده و کجا خرج میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که بخشش و عطای تو را مشاهده کردم، آنچنان تحت تاثیر وجود تو قرار گرفتم که گویی رنگی را به باغ هدیه دادهام.
هوش مصنوعی: تو، داوود جوانمردی هستی که در مقام امام، در برابر سرما و گرما ایستادهای، مانند من که در حالتی محفوظ (محصون) به سر میبرم، از شدت گرما و سرمای محیط بیرون آزاد هستم.
هوش مصنوعی: همچون تصویر زیبایی تو، روانه میشود و مرا به فکر فرومیبرد. پس از آن، از اندیشهام بیرون آمدم، نه در تصویرم و نه در طردم.
هوش مصنوعی: سکوت کن، زیرا در این فضا نیکویی و شادی وجود دارد. من همچنین درد و رنج را تجربه کردهام که هر دو لازم و ضروری بودند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم
فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا
که بر دو عارض من بست دست بیوفا عالم
به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من
[...]
نهاد ملکت توران شد آباد و خوش و خرم
بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم
بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید
خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم
جهانداری که از ده قرن پییش از هیبت باسش
[...]
رسول کائنات احمد، شفیع خلق، ابوالقاسم
جمال جوهر آدم، کمال گوهر هاشم
بنا میزد! بنا میزد !زهی گیتی بتو خرّم
ندیده دیدۀ افلاک مانند تو در عالم
زشرم بیت معمورت، طبایع منحرف ارکان
زرشک سقف مرفوعت، شده هفت آسمان درهم
زشاخت سرزنش دیده، نهال سدره و طوبی
[...]
بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم
که بنشست آن مه زیبا چو صد تنگ شکر پیشم
روان شد سوی ما کوثر پر از شیر و پر از شکر
بدران مشک سقا را بزن سنگی و بشکن خم
یکی آهوی جان پرور برآمد از بیابانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.