طلبکاری ز حد بگذشت و ما محروم و نامحرم
دریغ این جان محروم از جراحتهای بیمرهم!
دلم از غم به جان آمد، ندانم تا چه سان آمد؟
مگر از آسمان آمد به بام من نشان غم
چنان در یار حیرانم که کفر اوست ایمانم
چو من خود را نمیدانم، چه جای عالم و آدم؟
بیا، ای ساقی جانها، بیار آن باده حمرا
تویی درمان مخموران، به دست تست جام جم
تو نور چشم اعیانی، که جانها از تو مینازند
تو جان جمله دلهایی، دل و جان همه عالم
به کویت آمدم افتان و خیزان بهر دیداری
امید جان به لطف تست، اگر بیش آمدم، گر کم
ز سر حسن تو قاسم سخن بسیار گفت، اما
دریغا! عمر آخر شد، حکایت همچنان مبهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم
فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا
که بر دو عارض من بست دست بیوفا عالم
به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من
[...]
نهاد ملکت توران شد آباد و خوش و خرم
بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم
بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید
خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم
جهانداری که از ده قرن پییش از هیبت باسش
[...]
رسول کائنات احمد، شفیع خلق، ابوالقاسم
جمال جوهر آدم، کمال گوهر هاشم
بنا میزد! بنا میزد !زهی گیتی بتو خرّم
ندیده دیدۀ افلاک مانند تو در عالم
زشرم بیت معمورت، طبایع منحرف ارکان
زرشک سقف مرفوعت، شده هفت آسمان درهم
زشاخت سرزنش دیده، نهال سدره و طوبی
[...]
بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم
امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی
زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم
چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.