گنجور

 
اسیری لاهیجی

تجلی جمالش را اگر آئینه شد عالم

ولی مجلای حسن او کماهی نیست جز آدم

تفاوت درمرایا بدنه اندرحسن رخسارش

ازین رو در نظر حسنش گهی بیش است گاهی کم

بخلوتخانه وحدت که راهی نیست کثرت را

چه عیش و عشق ورزی ها که بداو را مرا باهم

حریف ما شو ای زاهد که نوشیم از می وصلش

که جز مستی و می خواری ندیم شادی بیغم

چو دارد شاهد رویت جمال و جلوه بیغایت

بناز و شیوه دیگر نماید خویش را هر دم

نشان از کافر و مؤمن نماندی ار برافتادی

ز خورشید جمال تو نقاب زلف خم در خم

دل ریش اسیری را بغیر از دیدن رویت

بجان تو که در عالم نه درمانست و نه مرهم

 
 
 
ناصرخسرو

بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم

کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم

فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا

که بر دو عارض من بست دست بی‌وفا عالم

به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من

[...]

سوزنی سمرقندی

نهاد ملکت توران شد آباد و خوش و خرم

بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم

بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید

خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم

جهانداری که از ده قرن پییش از هیبت باسش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

بنا میزد! بنا میزد !زهی گیتی بتو خرّم

ندیده دیدۀ افلاک مانند تو در عالم

زشرم بیت معمورت، طبایع منحرف ارکان

زرشک سقف مرفوعت، شده هفت آسمان درهم

زشاخت سرزنش دیده، نهال سدره و طوبی

[...]

مولانا

بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم

ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم

امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی

زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم

چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه