حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵
مدامم مست میدارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴
الا ای کعبه دولت مرا خاک سر کویت
ندارد جان من قبله بجز محراب ابرویت
اگر در روی مهروئی بمهر دل نظر کردم
نکردم جز بدان وجهی که هست آیینه رویت
ز عشق روی گل بلبل نکردی ناله و غلغل
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
همانا آیت سجده ست خط از مصحف رویت
که هرکش خواند آرد سجده در محراب ابرویت
تویی آن یوسف غایب شده از من که در بستان
ز هر پیراهن گل در مشام آید مرا بویت
به قصد دیدن عکس تو هر دم در خیال آرم
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷
چه غم گر در سرم شوریست از سودای گیسویت؟
سر صد همچو من بادا فدای هر سر مویت
تن چون موی را خواهم بگیسوی تو پیوستن
بدین تقریب خود را خواهم افگندن بپهلویت
بروی خوبت از روزی که خط بندگی دادم
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
خدا را، تند سوی من مبین، چون بنگرم سویت
تغافل کن زمانی، تا ببینم یک زمان رویت
ز خاک کوی من، گفتی: برو، یا خاک شو اینجا
چو آخر خاک خواهم شد من و خاک سر کویت
تنم زارست و جان محزون، جگر پر درد و دل پر خون
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۸
به عزت نامزد شد هرکه نامد مدتی سویت
به این امید من هم چند روزی رفتم از کویت
به راه جستجویت هرکه کمتر میکند کوشش
نمیبیند دل وی جز کشش از زلف دلجویت
تو را آن یار میسازد که باشد قبلهاش غیری
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۹
نمیگفتم که خواهد دوخت غیرت چشمم از رویت
نمیگفتم که خواهد بست همت رختم از کویت
نمیگفتم کمند سرکشی بگسل که میترسم
دل من زین کشاکش بگسلد پیوند از مویت
نمیگفتم نگردان قبلهٔ بد نیتان خود را
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
نویدِ آشنایی میدهد چشمِ سخنگویت
گرفته انس گویا نرمیی با تندی خویت
بمیرم پیشِ آن لب اینچنین گاهی تبسم کن
بحمدالله که دیدم بی گره یک بار ابرویت
به رویت مردمانِ دیده را هست آنچنان میلی
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - در خیال تو
چو وحشی سر به زانو دوش بودم در خیال تو
که شبها چیست شغلت ، در کجایی، کیست پهلویت
دراین اندیشه خفتم دیدمت در خلوتی تنها
قدح در دست و می درسر، صراحی پیش زانویت
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶
برهمن مذهبان زنار بندانند از مویت
مغان آتش پرستی می کنند از دیدن رویت
ز دیر و کعبه فارغ ساخت ما را طاعت عشقت
سجود بندگی کردیم، در محراب ابرویت
نمی آساید از گلگشت جنّت خاطر عاشق
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
نهم بر خاک پهلو شب، به این امید در کویت
که ننشیند کسی از همنشینان روز پهلویت
فغان، کامشب که دارم راه در بزم تو، از غیرت
بسوی غیر باید بنگرم، تا ننگرد سویت!
در این گلشن، که هر مرغی گلی جوید، من آن مرغم
[...]
خالد نقشبندی » قطعات » قطعه شماره ۴۲
نسیما گرفتند ره بر در آن سرو دلجویت
بگو ای زمره شیر افکنان نخجیر آهویت
ز طول مدت هجران و شام محنت دوری
تو مانی زنده، خالد گشت قربان دو ابرویت
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
شبی دارم دراز و تیره همچون تار گیسویت
دلی دارم پریشان همچو موی عنبرین بویت
ز مژگان خارها درجویبار دیدگان بستم
که ماندلخت دل وزصاف اشک آبی زنم کویت
دل دیوانه ام ملک ملامت را مسخّر کرد
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
بیا ای عید مشتاقان که از هجر دو ابرویت
هلالی گشت پشت روزه داران مه رویت
نه دین از کفر بشناسم نه روز از شب که بگذارد
دمی افتم بفکر خویشتن یاد رخ و مویت
فراهم میکنم بهر خود اسباب پریشانی
[...]
میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۱ - در توصیف بهار استانبول
خرامنده درختی بُد بلند، اندام دلجویت
نقاب نازکینت را، هوای باد از رویت
کشاندی و برافشاندی ز زیر وی به رخ مویت
تو در پیش و من از پس، تا عیان شد کوچه کویت