سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۸ - موعظه در وصول به عالم لاهوت
چو مردان بشکن این زندان یکی آهنگ صحرا کن
به صحرا در نگر آن گه به کام دل تماشا کن
ازین زندان اگر خواهی که چون یوسف برون آیی
به دانش جان بپرور نیک و در سر علم رویا کن
مشو گمراه و بیچاره چنین اندر ره سودا
[...]

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۸
بیا ای سرو جان من کنار چشم ما جا کن
وگر در چشمه ننشینی درون جان تو مأوا کن
ز حد بردی جفا بر من نمی پرسی شبی حالم
که گفتت این چنین جانا جفا چندین تو بر ما کن
تو تا کی بسته ای بر ما در شادی بگو جانا
[...]

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۹
بهارست ای سرشک دیدهٔ من رو به صحرا کن
برای لالهرویان برگ سبزی چند پیدا کن
قبای نیلگون پوشیده چون سوی چمن آیی
نشین و سوسن آزاد را بند قبا واکن
ز هر جانب بود در جلوهای شاخ گل نرگس
[...]

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۹
به دور لاله چون ابر بهاران رو به صحرا کن
شراب ارغوانی نوش و عالم را تماشا کن

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸
اگر مرد رهی نعلین خار سعی در پا کن
قدم از سر کن و سودای منزل را ز سر واکن
ز مجنون کم نئی، روز سیاه در هم خود را
بوادی شکیبائی خیال زلف لیلا کن
نه مرد صدمه عشقی ز سر حد هوس بگذر
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱۸
دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن
سرشک گرمرو را شمع بالین مسیحا کن
هر آن راز نهان کز جام جم روشن نمی گردد
بپوشان چشم (و) در آیینه زانو تماشا کن
به گردون برد زور شهپر توفیق شبنم را
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱۹
شب عیدست ساقی باده روشن مهیا کن
تماشای مه نو را ز جام زر دو بالا کن
خمارآلود بی تاب است در خمیازه پردازی
لب ما بسته می خواهی، دهان شیشه را وا کن
به شکر این که در زیر نگین داری می لعلی
[...]

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴
بیا ای عشق، ننگ عافیت از سرم وا کن
دلم را طاقت غم ده، سرم را گرم سودا کن
شب تنهاییام مشرق ز یادش رفته، ای گردون
رهی دیگر برای مطلع خورشید پیدا کن
گل خودروی من، آهنگ سیر بوستان دارد
[...]

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۷
ز اسباب جهان وارستگی چون سایه پیدا کن
تن خود را به راه خلق چون نقش کف پا کن
بپوش از هستی خود چشم سیر ملک بالا کن
قدم در چشم خاکی نه سرافرازی تماشا کن

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۸
اگر حسرت پرستی خدمت ترک تمنا کن
ز مطلب هر چه گم کردد درین آیینه پیدا کن
ز خود نگذشتهای از محمل لیلی چه میپرسی
غبارت باقی است آرایش دامان صحرا کن
تجلی از دل هر ذره شور چشمکی دارد
[...]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۹
به سعی بینشانی آنسوی امکان رهی واکن
پر افشانست همت آشیان در چشم عنقاکن
ازین صحرای وحشت هر چه برداری قدم باشد
سری از خواب اگر برداشتی اندیشهٔ پا کن
به یک مژگان زدن از خود چو حیرت میتوان رفتن
[...]

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۷
ز رخ چون آتش موسی نمودی، سینه سینا کن
لبت را چون دم عیسی ست، این دل مرده احیا کن
چو نگذاری به عقلم، رهنمون کن شور سودایی
ز شهر آواره ام چون می کنی، مجنون صحرا کن
فروزان چهره چون شمع آمدی، پروانه ات گردم
[...]

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
نمیگویم به بزمم باش ساقی می به مینا کن
چو با یاران کشی می یاد خون آشامی ما کن
چو ناحق کشتیم ایمن مباش از دعوی محشر
من از خون نگذرم حاشا نظیری گفت حاشا کن
فلک تا چند مرغان دگر را آشیان بندی
[...]

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵
ز صحن این چمن آن سرو قامت را تمنا کن
به زیر سایهاش بنشین، قیامت را تماشا کن
به طرف بوستان باد بهار آمد، بشد شادی
برای دوستان اسباب عشرت را مهیا کن
نگارا تا لب پر نوش و زلف پر گره داری
[...]

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴
دلا گر گوهر مقصود خواهی دیده دریا کن
ز فیض دانۀ اشگ آستین پر درّ لالا کن
بقوسین علایق چند چون پرگار سرگردان
درون نه پای وجا از نقطۀ موهوم ادنی کن
ز فیض شمس لاهوتی در این نادوس ناسوتی
[...]

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۲۰ - علمدار سپاه
بیا در خیمه گاه و خواهرانت را تسلا کن
تسلای دل خونین اهل بیت طاها کن

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۶ - واقعه زمین کربلا
ز کام خشک شاه کربلا یاد آر و غوغا کن
به احوال حسین اول کنار دیده دریا کن
پس آنگه (صامتا) مانند مجنون رو به صحرا کن
فرات جاری نهر حسینی را تماشا کن
