اگر حسرت پرستی خدمت ترک تمنا کن
ز مطلب هر چه گم کردد درین آیینه پیدا کن
ز خود نگذشتهای از محمل لیلی چه میپرسی
غبارت باقی است آرایش دامان صحرا کن
تجلی از دل هر ذره شور چشمکی دارد
گره درکار بینایی میفکن دیدهای واکن
محیط بینیازی در کنار عجز میجوشد
تو ای موج از شکست خویش غواصی مهیا کن
درین محفل که چشم او ادب ساز حیا باشد
به رفع خجلتت قلقل ز سنگ سرمه مینا کن
درین ویرانه تا کی خواهی احرام هوس بستن
جهان جایی ندارد گر توانی در دلی جا کن
به فکر نیستی خون خوردن و چیزی نفهمیدن
سری دزدیدهای در جیب حل این معماکن
بهار بسملی داری ز سیر خود مشو غافل
تپیدنگر به حیرت زدگلی دیگر تماشاکن
اثر پردازی تمثال تشویشی نمیخواهد
به یک آیینه دیدن چاره معدومی ماکن
ز ساز پرفشانیها عرق میخواهد افسردن
غبار ساحلم را ای حیا بگداز و دریاکن
کنار عرصهٔ سامان تماشا بیشتر دارد
ز باغ رنگ و بو بیرون نشین و سیر گلها کن
در اینجاگرم نتوان یافت جای هیچکس بیدل
سراغ امن خواهی سر به زیر بال عنقا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به انسان هشدار میدهد که به جای حسرتخوری و آرزوهای دست نیافتنی، باید واقعیتهای موجود را بشناسد و از آنها درس بگیرد. او تأکید میکند که در هر ذرهای از دنیا زیبایی و شور وجود دارد که باید به آن توجه کرد. آدمی باید از ضعفها و عجز خود گذر کند و به دنبال رضایت درونی باشد. زیباییهای زندگی را باید در کنار نقایصش دید و به جستجوی آرامش و امنیت در دل خود بپردازد. شاعر به انسان میگوید که تنها در این صورت میتواند از بیمعنایی و سردرگمی رهایی یابد و در نهایت به فراسوی دنیای مادی برسد.
هوش مصنوعی: اگر از حسرت و آرزو دست برداری، میتوانی پیدا کنی هر آنچه را
هوش مصنوعی: اگر از لیلی دور شدهای و به فکر او هستی، چرا درباره سفر دور و دراز سوال میکنی؟ هنوز نشانههای گذشته بر تو باقی مانده و باید به زیباییهای طبیعت و آنچه در اطرافت است، توجه کنی.
هوش مصنوعی: هر ذرهای از جهان نشانهای از زیبایی و حیرت دارد. این زیبایی به نوعی به بینایی ما وابسته است و نباید با دید سطحی به آن نگاه کرد.
هوش مصنوعی: در جایی که بینیازی وجود دارد، عجز و ناتوانی نیز به چشم میخورد. ای موج، از شکستی که متحمل شدهای، برای غواصی و گرهگشایی آماده باش.
هوش مصنوعی: در این مجلس، وقتی چشم او با ادب و شرم برخورد کند، برای اینکه از خجالتت کاسته شود، به آرامی سنگ سرمه مینا را به کار ببر.
هوش مصنوعی: در این خرابه تا کی میخواهی آرزوی خود را به دوش بکشی؟ دنیا جایی برای تو ندارد. اگر میتوانی، در دلی جا بگیر و آرامش یابی.
هوش مصنوعی: در حالی که به مسائل اطراف خود توجهی نداری و با بیخیالی زندگی میکنی، کسی در پنهان از تو چیزی را دزدیده و حالا باید تلاش کنی تا این معما را حل کنی.
هوش مصنوعی: بهار زیبایی دارد که باید آن را مشاهده کنی و از آن غافل نشوی. اگر در دنیای اطرافت دچار حیرت و شگفتی شدهای، باز هم زیباییهای تازه و شگفتانگیز را ببین.
هوش مصنوعی: تصویرسازی و نمایش زیبایی، نیاز به هیچ زحمتی ندارد؛ کافی است به یک آینه نگاه کنیم تا به وضعیت ناپایدار و زوالپذیر خود پی ببریم.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و عرقریزی ناشی از تلاش و کوشش اشاره دارد. گوینده خواستار پاکسازی و تازه شدن حال خود است و از حیا میخواهد که کنار برود تا بتواند به آرامش و صفای دریا دست یابد. به نوعی، این احساسات و هیجانات درون از او میخواهد که مرزهای خویش را کنار بگذارد و به تجربهای عمیقتر و رهاکننده دست یابد.
هوش مصنوعی: در حاشیهٔ زندگی، زیبایی و لذت بیشتری را میتوان در تماشا کردن تجربه کرد. بیآنکه در باغ با رنگ و بوی گلها درگیر شوی، از دور به تماشای گلها بنشین و از زیباییهای آنها بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: در اینجا جایی برای هیچکس وجود ندارد، اگر به دنبال امنیت هستی، باید به خودت رجوع کنی و درونیترین حسهایت را جستوجو کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو مردان بشکن این زندان یکی آهنگ صحرا کن
به صحرا در نگر آن گه به کام دل تماشا کن
ازین زندان اگر خواهی که چون یوسف برون آیی
به دانش جان بپرور نیک و در سر علم رویا کن
مشو گمراه و بیچاره چنین اندر ره سودا
[...]
ببینی بینقاب آن گه جمال چهره قرآن
چو قرآن روی بنماید زبان ذکر گویا کن
بیا ای سرو جان من کنار چشم ما جا کن
وگر در چشمه ننشینی درون جان تو مأوا کن
ز حد بردی جفا بر من نمی پرسی شبی حالم
که گفتت این چنین جانا جفا چندین تو بر ما کن
تو تا کی بسته ای بر ما در شادی بگو جانا
[...]
بهارست ای سرشک دیدهٔ من رو به صحرا کن
برای لالهرویان برگ سبزی چند پیدا کن
قبای نیلگون پوشیده چون سوی چمن آیی
نشین و سوسن آزاد را بند قبا واکن
ز هر جانب بود در جلوهای شاخ گل نرگس
[...]
اگر مرد رهی نعلین خار سعی در پا کن
قدم از سر کن و سودای منزل را ز سر واکن
ز مجنون کم نئی، روز سیاه در هم خود را
بوادی شکیبائی خیال زلف لیلا کن
نه مرد صدمه عشقی ز سر حد هوس بگذر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.