گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

دلا بر عالم جان زن علم زین دیر جسمانی

که جانرا انس ممکن نیست با این جن انسانی

در آن مجلس چو مستانرا ز ساغر سرگردان بینی

سبک رطل گران خواه از سبک روحان روحانی

سماع انس می خواهی بیا در حلقه ی جمعی

[...]

۱۱ بیت
خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰

 

دلا من قدر وصل او ندانستم تو می‌دانی

کنون دانستم و سودی نمی‌دارد پشیمانی

شب وصل تو شد روزی و قدرش من ندانستم

به دشواری توان دانست قدر روز آسانی

به بایدی ناگه از رویت فتادم دور چون مویت

[...]

۱۰ بیت
سلمان ساوجی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶

 

تعالی الله چه روی است آن به نزهت چون گلستانی

در او حُسن آن عمل کرده که در فردوس رضوانی

ترا رویی‌ست ای دلبر که چون تو در حدیث آیی

شکر در وی شود گویا چو بلبل در گلستانی

چو قد و زلف تو دیدم کنون روی ترا گویم

[...]

۱۶ بیت
سیف فرغانی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸

 

مرا چون حلقهٔ زلفت بر آتش چند پیچانی

که از سودای تو عمرم سیه شد در پریشانی

مسوزانم چو عود اول به آخر گر نمی‌سازی

مکش چون نامه خط بر من به پایان گر نمی‌خوانی

شب هجرن تو آموخت سوز و گریه شمع از من

[...]

۷ بیت
ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۰

 

مرا دشوار می‌آید که با رویت به آسانی

مقابل گردد آئینه به روی سخت و پیشانی

قدح را از لب تو در دهان سریست پوشیده

کمر را با قد تو در میان رازیست پنهانی

چو عود خام دود من نگیرد دامنت هرگز

[...]

۸ بیت
ناصر بخارایی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۹

 

دلم را درد و درمانی مرا تو مونس جانی

من بیچاره را تا کی به درد دل برنجانی

چو درد ما تو می دانی ز روی لطف جان پرور

به سوی ما گذاری کن ز روی لطف پنهانی

ز من پرسی که در هجران ما چونی بگویم چه

[...]

۹ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۰

 

تو عهدی کرده ای جانا که از من سر نگردانی

تویی سرو روان جان به باغ عمر ما دانی

قدت چون همّتم بالا گرفت اندر سرابستان

از آن در درنمی آید مرا آن سرو بستانی

بسا دردی که من دارم ز درد دور هجرانت

[...]

۹ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۴

 

نگارا چون قلم ما را به سر تا کی بگردانی

مگر حال من مسکین سرگردان نمی دانی

چو زلف خویشتن ما را مکن سودازده جانا

که در هجرت به جان آمد جهانی از پریشانی

مرا دردیست در عشقت که تا جانم به تن باشد

[...]

۹ بیت
جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴

 

هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی

که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی

ملامت‌گو چه دریابد میان عاشق و معشوق؟

نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی

بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور

[...]

۹ بیت
حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۸

 

مرنجان جان باقی را برای این تن فانی

دریغ از آن چنان جانی که بهر تن برنجانی

به دشواری مخور خونی مشو ممنون هر دونی

قناعت کن ز کسب خود بخور نانی به آسانی

هوای دیو نفسانی مسخر کن سلیمانی

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۰

 

زهی عقل و زهی دانش که تو خود را نمی دانی

دمی باخود نپردازی کتاب خود نمی دانی

چو تو نشناختی خود را چگونه عارف اوئی

خدای خود نمی دانی بگو تا چون مسلمانی

خیالی نقش می بندی که کار بت پرستانست

[...]

۶ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۴

 

تو گر جمعیتی خواهی طلب کن از درون خود

که از بیرون نمی‌خیزد به جز گرد پریشانی

بخوان خود را ز کج رفتن دگر قرآن مخوان هرگز

که خود را بازخوانی به که قرآن جمله برخوانی

۲ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

بیار ای ساقی مهوش! می گلرنگ روحانی

که ارزد خاتم لعلت به صد ملک سلیمانی

نگارا تا در افکندی نقاب از چهره گلگون

خجالت دارد از رویت گل صدبرگ بستانی

صدف را کاشکی بودی چو انسان دیده بینا

[...]

۱۱ بیت
نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

به عشقت جان و دل دادم به غم زان گشتم ارزانی

به بند زلفت افتادم از آنم در پریشانی

چو چشمت گوشه‌گیرم چون ز چشمت دل نگه دارم

که با این چشم و این ابرو بلای گوشه‌گیرانی

به ابرو هر نفس چشمت دلی می‌دزدد از مردم

[...]

۱۱ بیت
نسیمی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۱

 

بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوانی

هدایه خوانده ای،اما هدایت را نمی دانی

مپیچان سر، بنه گردن، مترس از جان مترس از تن

درآ در وادی ایمن، اگر موسی عمرانی

ملرزان دل، ملرزان جان، بترس از حضرت جانان

[...]

۹ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۶

 

جراحات دلم را تازه کرد آن یار روحانی

که ما در هر جدیدی لذتی داریم، اگر دانی

طریق عشق ورزیدن، ز جان خویش ترسیدن

محال امری‌ست ناممکن، چرا در بند امکانی؟

گهی از چشم مخمورش سخن رانم، زهی مستی!

[...]

۲۶ بیت
قاسم انوار
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲۵

 

دلا از جان روان بگذر اگر جویای جانانی

که واماندن بجان از دوست باشد بس گرانجانی

بدرد عشق او میساز کاندر قصر اقبالش

چو حلقه پیش در مانی اگر در بند درمانی

محبت را دلی باید خراب از دست محنتها

[...]

۴۵ بیت
حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳۳

 

اگر تو عاشق حسنی چرا وابسته جانی

روان بگذر ز جان ای دل اگر جویای جانانی

غم سودای عاشق را چه شادیهاست اندر پی

جراحتهای جانان را چه راحتهاست پنهانی

اگر سلطانیت باید بیا درویش این در شو

[...]

۹ بیت
حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳۴

 

بشارت باد ای عاشق که یار آمد بمهمانی

سبک جان را نثارش کن مکن دیگر گرانجانی

چرا آشفته عقلی گر از عشقش خبر داری

چرا وابسته جانی اگر جویای جانانی

اگر خواهی که عشق او گریبان گیر جان گردد

[...]

۹ بیت
حسین خوارزمی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » ستهٔ ضروریه » شمارهٔ ۵ - منهاج النجات

 

زهی از شمع رویت چشم مردم گشته نورانی

جهان را مردم چشم آمدی از عین انسانی

ملک را از پی آوردن خاک تو حمالی

فلک را بهر طرح ملک ترکیب تو میدانی

طلسم خلقتت را دست قدرت کرده معماری

[...]

۱۳۸ بیت
امیرعلیشیر نوایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
 
تعداد کل نتایج: ۱۳۸