بیار ای ساقی مهوش! می گلرنگ روحانی
که ارزد خاتم لعلت به صد ملک سلیمانی
نگارا تا در افکندی نقاب از چهره گلگون
خجالت دارد از رویت گل صدبرگ بستانی
صدف را کاشکی بودی چو انسان دیده بینا
که تا از درج یاقوتش ببردی گوهرافشانی
مها منشور زیبایی ز خوبان جهان بستان
که بر حسن تو ختم آمد کمال حسن انسانی
مرا جمعیت خاطر جز این دیگر نمی باید
که هستم چون سر زلف تو در عین پریشانی
تو را چون خوانم ای مه حور و جان گویم که صدباره
به رخ زیباتر از حوری به تن نازکتر از جانی
مرا حال دل، ای دلبر! چه حاجت بعد از این گفتن
که هستی در میان جان و می دانم که می دانی
رخت در عالم وحدت به شاهی پنج نوبت زد
بر اوج لامکان اکنون برآور تخت سلطانی
به نور عشق ای زاهد! جلا ده دیده دل را
اگر بی پرده می خواهی رخ معشوق پنهانی
جمال کعبه وصلش هوس داری اگر دیدن
تو را فرض است، ای عابد! که روی از خود بگردانی
نسیمی در رخ خوبان جمال الله می بیند
بیا بشنو ز گفتارش بیان سر سبحانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با مضامین عاشقانه و عارفانه، زیبایی و جذابیت معشوق (که به ساقی مهوش تشبیه شده) را توصیف میکند. شاعر از ساقی میخواهد تا می گلرنگ روحانی بیاورد و زیبایی معشوق را با زیباییهای دیگر مقایسه میکند، بهخصوص با گل و یاقوت. او به خجالت گلها از روی معشوق اشاره میکند و خود را در حالت پریشانی در کنار او میبیند. شاعر در ادامه به وحدت عشق و شناخت معشوق میپردازد و بر این نکته تأکید میکند که با بیدار کردن دل و عشق، میتوان به جمال و حقیقتی بالاتر دستیافت. او همچنین به زاهدان و عابدان نصیحت میکند که برای رسیدن به این جمال از خود بگذرند و به دیدار معشوق نائل شوند. کل شعر دربردارندهی احساساتی عمیق و تفکری در مورد عشق، زیبایی و وحدت است.
هوش مصنوعی: ای ساقی زیبا! شراب خوش رنگی را بیاور که ارزشش به اندازهای است که خاتم لعل تو را به صد ملک سلیمانی میارزد.
هوش مصنوعی: عزیزم، وقتی نقابت را از چهرهات کنار میزنی، گل سرخی که در باغ است، از زیبایی و جلوهات شرم دارد.
هوش مصنوعی: کاش صدف هم مانند انسان چشمی بینا داشت تا بتواند جواهرات زیبا و ارزشمند خود را ببینید و به شکوه و زیبایی آنها پی ببرد.
هوش مصنوعی: به زیبایی و نیکیهای دلپذیر از بهترینهای جهان توجه کن، زیرا کمال زیبایی و خوبی در چهره تو به اوج خود رسیده است.
هوش مصنوعی: فقط همین یک حالت را از من میپذیرند که مثل سر زلف تو، در عین بینظمی و آشفتگی، وجود دارم.
هوش مصنوعی: ای مه زیبا، وقتی تو را صدا میزنم، به جانم میگویم که تو، بارها و بارها، درخشندگیات از حوریان بیشتر و لطافتات از جان نیز نازکتر است.
هوش مصنوعی: حالت دل من، ای محبوب! دیگر چه نیازی به گفتن است وقتی که تو در قلب من حضور داری و میدانم که تو هم از این آگاهی.
هوش مصنوعی: در دنیای اتحاد، لباس خود را پنج بار به شاهی تقدیم کرد و اکنون بر اوج جایی که هیچ مکانی وجود ندارد، تخت سلطنت را برپا کن.
هوش مصنوعی: ای زاهد! با نور عشق، دل و چشمانت را روشن کن، اگر میخواهی که به صورت پنهانی معشوق را بیپرده ببینی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زیبایی کعبه و وصل آن را درک کنی، باید به دیدن او توجه کنی و از خودت دور شوی، ای عابد!
هوش مصنوعی: نسیمی در چهرهی زیباها جمال خداوند را مشاهده میکند. بیا و از سخنان او بشنو که بیان سرشار از تقدس است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.