نگارا چون قلم ما را به سر تا کی بگردانی
مگر حال من مسکین سرگردان نمی دانی
چو زلف خویشتن ما را مکن سودازده جانا
که در هجرت به جان آمد جهانی از پریشانی
مرا دردیست در عشقت که تا جانم به تن باشد
طبیب من تویی آخر چرا فارغ ز درمانی
دل و جان و قرار و هوش و صبر و عقل
به باد عشق بردادم تمام از روی نادانی
مرا بر باد بردادی و آتش در من افکندی
نه گویی تا به کی ما را چو خاک از دامن افشانی
مکن بر من ستم زین پس که کس این ظلم نپسندد
کنون ترسم که همچون من به درد دل فرو مانی
من بیچاره می دانم که باری تا غم هجران
نهادی بر دلم داغی که آن داغیست سلطانی
چو بلبل در قفس دایم چرا داری دلم در بند
قفس را بشکند روزی ز بار غصّه زندانی
جهانی سر به سر اندوه و بار غصّه می بینم
چرا این نازنین آخر ملولی از جهانبانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.