گنجور

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

زنی بودست با حسن و جمالی

شب و روز از رخ و زلفش مثالی

خوشی و خوبئی بسیار بودش

صلاح و زهد با آن یار بودش

بخوبی در همه عالم عَلَم بود

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » المقالة الثانیة

 

پسر گفتش گر این شهوت نباشد

میان شوی و زن خلوة نباشد

نباشد خلق عالم را دوامی

نماند در همه گیتی نظامی

اگر این حکمت و ترکیب نبود

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » جواب پدر

 

پدر گفتش تو زنهار این میندیش

که برگیرم خیال شهوة از پیش

ولی چون تو ز عالم این گزیدی

هم این گفتی و هم این را شنیدی

بدان مانست کز صد عالم اسرار

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

شهی را سیمبر شهزاده‌ای بود

ز زلفش مه به دام افتاده‌ای بود

ندیدی هیچ مردم روی آن شاه

که روی دل نکردی سوی آن ماه

چنان اُعجوبهٔ آفاق بودی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۲) حکایت علوی وعالم ومخنّث که در روم اسیر شدند

 

یکی علوی یکی عالم یکی حیز

بسوی روم می‌بردند هر چیز

گرفتند این سه تن را کافران راه

بخواری پیش بت بردند ناگاه

بدان هر سه چنین گفتند کُفّار

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۳) حکایت سلیمان داود علیهما السلام با مور عاشق

 

سلیمان با چنان کاری و باری

بخیلی مور بگذشت از کناری

همه موران بخدمت پیش رفتند

بیک ساعت هزاران بیش رفتند

مگر موری نیامد پیش زودش

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۴) حکایت امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه بامور

 

علی می‌رفت روزی گرمگاهی

رسید آسیب او بر مور راهی

مگر آن مور می‌زد پا و دستی

ز عجزش در علی آمد شکستی

بترسید و بغایت مضطرب شد

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار

 

فرس می‌راند نوشروان چو تیری

بره در چون کمانی دید پیری

درختی چند می‌بنشاند آن پیر

شهش گفتا چو کردی موی چون شیر

چو روزی چند را باقی نمانی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۶) حکایت خواجۀ جندی با سگ

 

یکی از خواجهٔ جُندی بپرسید

که تو به یا سگی وز کس نترسید

مریدانش دویدند آشکاره

که تا آنجا کنندش پاره پاره

بیک ره منع کرد آن جمله را پیر

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۷) حکایت معشوق طوسی با سگ و مرد سوار

 

مگر معشوق طوسی گرمگاهی

چو بی‌خویشی برون می‌شد براهی

یکی سگ پیش او آمد دران راه

ز بی‌خویشی بزد سنگیش ناگاه

سواری سبزجامه دید از دور

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۸) مناظرۀ شیخ ابوسعید با صوفی و سگ

 

یکی صوفی گذر می‌کرد ناگاه

عصا را بر سگی زد در سر راه

چو زخمی سخت بر دست سگ افتاد

سگ آمد در خروش و در تگ افتاد

به پیش بوسعید آمد خروشان

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱۰) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع

 

چو بوالفضل حسن در نزع افتاد

یکی گفتش که ای شرع از تو آباد

چو برهد یوسف جان تو از چاه

فلان جائی کنیمت دفن آنگاه

زبان بگشاد شیخ و گفت زنهار

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » المقالة الثالثة

 

پسر گفتش که زن زانست مقصود

که فرزندی شود شایسته موجود

که چون کس راست فرزند یگانه

بماند ذکر خیرش جاودانه

اگر فرزند من آگاه باشد

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » جواب پدر

 

پدر گفتش که فرزندست مطلوب

ولی وقتی که نبود مرد معیوب

کسی کو مبتدی باشد درین کار

گر آید هیچ فرزندش پدیدار

شود معیوب و پس مفعول گردد

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۱) سؤال ابراهیم ادهم از مرد درویش

 

مگر یک روز ابراهیم ادهم

بپرسید از یکی درویش پُر غم

که بودی با زن و فرزند هرگز

چنین گفت او که نه، گفتا زهی عِز

بدو درویش گفت ای مرد مردان

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۲) حکایت شیخ گرگانی با گربه

 

جهان صدق شیخ گورگانی

که قطب وقت خود بود از معانی

یکی گربه بدی در خانقاهش

که دیدی شیخ روزی چند راهش

مگر در دست و در پای از ادیمش

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۳) حکایت ترسا بچه

 

یکی ترسای تاجر بود پر سیم

که او را خواجگی بودی در اقلیم

یکی زیبا پسر او را چنان بود

که آن ترسا بچه شمع جهان بود

بنفشه زلف مشک افشان ازو یافت

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۴) حکایت پیر که پسر صاحب جمال داشت

 

یکی پیری چو ماهی یک پسر داشت

که با روی نکو خُلق و هنر داشت

پدر کو را چنان پنداشته بود

حساب از وی بسی برداشته بود

به آخر مرد و جان آن پدر سوخت

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۵) حکایت یعقوب و یوسف علیهما السلام

 

چو یعقوب و چو یوسف آن دو دلدار

بهم دیگر رسیدند آخر کار

پدر گفتش که ای چشم و چراغم

چو از گریه بپالودی دماغم

مرا در کلبهٔ احزان نشاندی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام

 

چو پیش یوسف آمد ابن یامین

نشاندش هم نفس بر تخت زرّین

نشسته بود یوسف در نقابی

که نتوانی نهفتن آفتابی

چه می‌دانست هرگز ابن یامین

[...]

عطار
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۴۷
sunny dark_mode