گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۱ - غزل گفتن بار بد از زبان خسرو

 

سحرگاهی چو چشم دلبران مست

و زان مستی به یک ره رفته از دست

گدشتم بر سر کوی دلارام

به دستی شیشه و دستی دگر جام

که ناگه بر درش راهم ببستند

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۲ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین

 

نباید مست شد در کوی محبوب

که مستان را بود بد پیش خود خوب

نباید عاشقان را هیچ هستی

که هستی نیست غیر از بت پرستی

اگر خواهد کسی کو نشکند جام

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۳ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو

 

چو کرد آخر نکیسا این عمل را

دگر ره باربد، خواند این غزل را

ز سر بنهاد دوران حشمت و ناز

زمان چشم نظر دارد به من باز

فلک کو مدتی نامهربان بود

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۴ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین

 

زهی نور رخت شمع دل من

وصالت از دو عالم حاصل من

بسی بی ماه رویت، صبر کردم

بسی از انتظارت غصه خوردم

بسی شبها سرشک از چشم پرخون

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۵ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو

 

ز قول شاه کرد این نغمه آهنگ

که زهره از فلک زد بر زمین چنگ

سه تایی زد ز بربط این چنین زار

که شد چنگ دو تا زان نغمه افگار

چو اندر پرده بنمود این عمل را

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۶ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین

 

در آن روزی که تخم مهر کشتند

به مهر تو گل ما را سرشتند

نیامد غیر مهرت در دل من

که بسرشتند با آب و گل من

مرا با مهر تو پیوسته حالی ست

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۷ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو

 

مرا عشق از جهان و جان برآورد

به یکبار از سر و سامان بر آورد

مرا بی عشق از جان و جهان بس

مرا عشق از جهان، آرام جان بس

بگو عشقم برون بر از جهان رخت

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۸ - سؤال

 

غرض از بود و از نابود چبود

و زین آمد شدن مقصود چبود

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۹ - جواب

 

جوابش داد کای شاه جوان بخت

که بادت تا ابد هم تاج و هم تخت

غرض از بودن ما نیست جز آن

که از ما ظاهر آمد گنج پنهان

اگر آیینه نبود، چشم محبوب

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷۰ - سؤال

 

دگر گفتش بگو کاین چرخ دوار

چرا گردانست دایم همچو پرگار

زمین بهر چه دایم در سکون است

طریق آگهی زین هر دو چون است

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷۱ - جواب

 

جوابش داد استاد سخنور

که بشنو شرح این چرخ مدور

حدیث«کل یوم» گر بخوانی

تمام اسرار این را بازدانی

از آن دارد فلک، دور پیاپی

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷۲ - سؤال

 

دگر گفتش بگو کز ذات قادر

چه اول گشت ای استاد، ظاهر

چو ذاتش اولین را رهنمون شد

دگر ز اول چه ظاهر گشت و چون شد

دگر بر گوی تا آدم که باشد

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷۳ - جواب

 

چنین دادش خبر استاد کامل

که گویم شرح این با شاه عادل

ز واجب عقل کل اول هویدا

شد و زو نفس کل گردید پیدا

طبیعت باز شد از نفس، موجود

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷۴ - سؤال

 

دگر گفتش زمان با آدمی زاد

چه نسبت دارد این را یاد کن یاد

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷۵ - جواب

 

جوابش داد کین شخص زمانه

همی این کار دارد جاودانه

که می سازد ز ترکیبات ایشان

نبات و جانور از بهر انسان

خدایی کو ز مشتی گل بشر کرد

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷۶ - سؤال

 

دگر گفتش که عالم را و آدم

بگو تا شان، چه نسبت هست با هم

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷۷ - جواب

 

جوابش داد استاد از سر عقل

که بشنو شرح این از کشف و از نقل

بود آدم ز عالم نسخه راست

که هر چه آنجا نهان اینجا هویداست

ز اوج آسمان، تا مرکز خاک

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷۸ - سؤال

 

دگر گفتش فنا چبود، بقا چیست

بهشت و دوزخ و (روز) لقا چیست

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷۹ - جواب

 

جوابش داد و گفتش ای خداوند

بگویم زآنچه دانم با تو یک چند

فنا ماییم و این هستی(ست)موهوم

که بی واجب وجود ماست معدوم

بقا ذات خدا دان کوست دایم

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۰ - سؤال

 

دگر گفتش که ای پیر معانی

چگونه کرد باید زندگانی

چه نوع از پیش باید بردن این کار

چه سان باید شدن این راه دشوار

سلیمی جرونی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode