گنجور

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷

 

دل آشفته دارم، چشم پر خون

تنم عورست و جانم گنج قارون

بجانان آشنا شو، تا ببینی

میان گنج جان گنج فریدون

ز عالم فتنه برخیزد بیک بار

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۸

 

مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه

چو ساغر همدم و چون سایه همراه

ازین نزدیک تر نزدیک نبود

دم از دوری مزن در قرب درگاه

مرا از پرتو انعام عامش

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۰

 

بجانان زنده ام، الحمدلله

ز مستی مرده ام، الحمدلله

ز فضل و رحمت توفیق یزدان

بدو ره برده ام، الحمدلله

ز جام مصطفی، شرب الهی

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱

 

«هدی للمتقین » گفتند: یعنی

بصورت وا ممان از صرف معنی

بگو: تقوی چه باشد؟ راه پاکان

هدایت، رفتن از مولی بمولی

حیات از حق بود، هرجا که باشد

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۳

 

فرودی باشد و ننگ و جودی

که نبود پیش جودت در سجودی

مراگویی :چه میگویی؟ چه گویم؟

ثنای شاهد فرد ودودی

همه ذرات در رقصند ازین حال

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۴

 

زمانی یار شو، گر یار باشی

اگر با ما نباشی با که باشی؟

دلم را از تو دوری نیست ممکن

که جان را خواجه ای و خواجه تاشی

چو مردان با معاد خویش رفتند

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۰

 

بدرویشی دلی گر بود و جانی

مسجل شد بملک دلستانی

مرا در کوی جانان خانه ای هست

مبارک مسکنی، خوش خان و مانی!

چه سود از جلوه های حسن شاهد؟

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۹

 

سخن در سر عاشق کمترک گوی

درین میدان نمی شاید زدن گوی

سر مویی نمیدانی ز اسرار

ز تو گر هست باقی یک سر موی

مسلمان نیست هر جانی، که دایم

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۳

 

اگر در طاعتی، گر در گناهی

اگر چون که گران ور برگ کاهی

سبک را و گران را رو بحقست

نباشد ملک یزدان را تناهی

بغیر از دوست در عالم کسی نیست

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۰

 

سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی

بگو: از دار ملک آشنایی

زهی عشق جهان سوز جهان سوز

گهی ثعبانی و گاهی عصایی

چه باشد ملک؟ مهمان خانه عشق

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰

 

مرا علم ازل در سینه دادند

عجب علمی ولی درسی ندادند

مرا سه حال حالی گشت معلوم

که شیخ چله را درسی ندادند

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴

 

مرا گفتی که : قول پیر تسلیم

بگو : تا خود چسان دیدی بمعیار؟

هزارش رحمت حق بر روان باد

که نهج قول او در طور ابرار

چو حلواییست نیکو، چرب و شیرین

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷

 

خری از پایگاهی کرد فریاد

که دوران سلوک حق برافتاد

ز مردان خدا کس در جهان نیست

وگر بودند باری این زمان نیست

حدیث او خلاف عقل و دینست

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - بیان واقعه دیدن امیر تیمور

 

الا،ای شاهباز ملک لاهوت

مقید مانده ای در دام ناسوت

چو در ملک دو عالم پادشایی

چرا از نقد معنی بی نوایی؟

کنون بشنو ز جبار جهاندار

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - بیان واقعه دیدن امیر تیمور

 

چون وصلت قاسم بخدا بی شکیست

آنجاکه منم غمزه وغم هردو یکیست

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » ترجیع بند

 

بیا، ای عشق عالم سوز بی غم

قدم بر چشم من نه، خیر مقدم!

دلم از ننگ هشیاری ذلیلست

بیک جام شرابش کن مکرم

ز تو هرگز نه نام و نه نشان بود

[...]

قاسم انوار
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode