سؤالی دارم، ای جان، کز کجایی
بگو: از دار ملک آشنایی
زهی عشق جهان سوز جهان سوز
گهی ثعبانی و گاهی عصایی
چه باشد ملک؟ مهمان خانه عشق
چه باشد آشنایی؟ روشنایی
چه باشد روشنایی؟ دانش دل
چه باشد دانش دل؟ پادشایی
چو ناکامیست اصل زاد درویش
من و درد و نوای بی نوایی
رها کن کدخدا را یاد می دار
چرا مانی رهین کدخدایی؟
ترا در هر لباسی واشناسم
اگر در جبه ای،گر در قبایی
الا! ای عشق عالم سوز بی غم
بهر صورت که هستی جان مایی
ز وصلت پادشاهی یافت قاسم
خداوندا! نگه دار از جدایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره عشق و جستجوی معنای آن سخن میگوید. او از منبع عشق و نور معرفت سوال میکند و به تضادهایی اشاره میکند که عشق میتواند به همراه داشته باشد. شاعر به مقام و درویشی اشاره میکند و از بندگی و وابستگی به دنیا گریزان است. او به عشق به عنوان نیرویی بیغمی اشاره میکند که در هر لباسی میتواند آشنا باشد و در نهایت از خدا درخواست میکند که او را از جدایی حفظ کند.
هوش مصنوعی: سؤالی دارم، عزیزم، از کجایی میآیی؟ آیا از سرزمین آشنایان و دوستان هستی؟
هوش مصنوعی: عشق، نیرویی است که همهچیز را میسوزاند و گاهی به شدت خطرناک و خشن و گاهی آرامشدهنده و یاریگر است.
هوش مصنوعی: سرزمین و پادشاهی چه ارزشی دارد؟ در خانه عشق، آشنایی و دوستی چه معنایی دارد؟ تنها چیزی که اهمیت دارد، نور و روشنی است.
هوش مصنوعی: روشنایی چیست؟ دانش قلب چه معنی دارد؟ این دانش مثل پادشاهی است.
هوش مصنوعی: چون درویش زادهایم، به ناکامی و درد عادت داریم و صدای بینوایی همیشه با ماست.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که در زندگی به قدرت و مقام دیگران وابسته نباشی و خودت را از قید و بند آنها رها کنی. به جای وابستگی به جایگاه کدخدا، به رهایی و استقلال فکر کن.
هوش مصنوعی: من تو را در هر شکلی بشناسم، حتی اگر در لباس جنگی باشی یا در لباس پادشاهی.
هوش مصنوعی: ای عشق، منبع شادی و دردی که دنیا را میسوزاند، هر چه که هستی، همواره جان ما هستی.
هوش مصنوعی: قاسم به برکت پیوند با پادشاهی، به جایگاه بلندی رسیده است. پروردگارا! او را از دوری و جدایی محافظت کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو زیباست ملک و پادشایی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی به روی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
نصیر دین که چشم پادشائی
نبیند چون تو فرخ کدخدائی
جهان را کدخدائی جز تو نبود
چنان چون نیست جز یزدان خدائی
اگر گویم بهمت آسمانی
[...]
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی
دلا در راه حق گیر آشنایی
اگر خواهی که یابی روشنایی
چو مست خنب وحدت گشتی ای دل
میندیش آن زمان تا خود کجایی
در افتادی به دریای حقیقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.