سخن در سر عاشق کمترک گوی
درین میدان نمی شاید زدن گوی
سر مویی نمیدانی ز اسرار
ز تو گر هست باقی یک سر موی
مسلمان نیست هر جانی، که دایم
نه با روی تو دارد روی در روی
حقیقت قطره ای بودم از آن بحر
کنون دریا شدم، کم جونم از جوی
اگر تو شمع جانی در حقیقت
چو پروانه سخن از شمع میگوی
سر از پا ساز در راه طلب چست
اگر آن یار را جویی چنین جوی
زمانی، قاسم، از جستن میآسای
مدام اندر طلب می پوی و می موی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و جستجوی حقیقت اشاره دارد. شاعر از کمگفتن در عشق سخن میگوید و بیان میکند که در این مسیر، نمیتوان به سادگی گوی را به میدان آورد. او به اسرار و معنای عمیق عشق اشاره میکند و میگوید که اگر کسی تمایل به حقیقت داشته باشد، باید در جستجوی آن باشد و بهطور جدی تلاش کند. همچنین، شاعر از تشبیه خود به قطرهای در دریا و تحول به دریایی بزرگ صحبت میکند و تأکید میکند که عشق واقعی نیاز به جدیت و تلاش مستمر دارد. در نهایت، او یادآور میشود که در جستجوی محبوب، باید شجاعانه و با عزم راسخ پیش رفت.
هوش مصنوعی: در دل عاشق، کلمات و سخنان کمتر به زبان میآید و در این میدان عشق، بیان احساسات دشوار است.
هوش مصنوعی: تو حتی نمیدانی که چه رازهایی در وجودت نهفته است، اگر هم چیزی مانده باشد، فقط در حد یک تار موی نازک است.
هوش مصنوعی: هر کسی که همیشه با تو رو در رو نیست و ارتباطش با تو را قطع کرده، نمیتواند مسلمان واقعی باشد.
هوش مصنوعی: من فقط یک قطره از آن دریا بودم، اما حالا به دریا تبدیل شدهام. زندگیام از جوی کوچکی به جنبهای بزرگتر و عمیقتر رسیده است.
هوش مصنوعی: اگر تو همچون شمعی هستی که جان دارد، درست مانند پروانهای از شمع حرف بزن.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال یار خود هستی، باید با تمام وجود و بدون درنگ در مسیر جستجوی او تلاش کنی.
هوش مصنوعی: در گذشته، قاسم، از جستجو و تلاش مداوم برای یافتن چیز مورد نظرش خسته شده بود. همواره در پی آن بود و سعی میکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو جادوچشمْ چُون گلبوی و مینوی؛
سِرِشته از گُل و مِی هر دو را روی.
زبان بگشاد شاپورِ سخنگوی
سخن را بهره داد از رنگ و از بوی
چنان گستاخ شد با آن سمن بوی
که نبود وصف آن کار سخن گوی
گل است آن یا سمن یا ماه یا روی
شب است آن یا شبه یا مشک یا موی
لبت دانم که یاقوت است و تن سیم
نمیدانم دلت سنگ است یا روی
نپندارم که در بستان فردوس
[...]
در ایامش مغل ره یافت این سوی
به تاراج بضاعت گشت ره جوی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.