گنجور

 
قاسم انوار

فرودی باشد و ننگ و جودی

که نبود پیش جودت در سجودی

مراگویی :چه میگویی؟ چه گویم؟

ثنای شاهد فرد ودودی

همه ذرات در رقصند ازین حال

نباشد این رواقص بی سرودی

سرود از عالم غیبست، هش دار!

سرود اعتدالی با شهودی

سرود اولیا اینست، ای دوست

نه این جا نغمه چنگی، نه عودی

نی و دف هر دو همرازان عشقند

که باشدشان بهم گفت و شنودی

کسی کو منکر عشقست در راه

چه باشد؟ جاحدی، کور و کبودی

ز بود خود بفریادیم، زنهار!

چه خوش بودی که بود ما نبودی!

ز قول قاسمی هر روزکی چند

روان می سازم از دیده دو رودی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
باباطاهر

مو را نه فکر سودایی نه سودی

نه در دل فکر بهبودی نه بودی

نخواهم جو کنار و چشمه سارون

که هر چشمم هزارون زنده رودی

مولانا

شنودم من که چاکر را ستودی

کی باشم من تو لطف خود نمودی

تو کان لعل و جان کهربایی

به رحمت برگ کاهی را ربودی

یکی آهن بدم بی‌قدر و قیمت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه