گنجور

 
قاسم انوار

اگر در طاعتی، گر در گناهی

اگر چون که گران ور برگ کاهی

سبک را و گران را رو بحقست

نباشد ملک یزدان را تناهی

بغیر از دوست در عالم کسی نیست

که هم او آمرست و اوست ناهی

چه در کان و چه در شان، جمله حقست

الهی گو، الهی گو، الهی!

ترا «احببت ان اعرف » تمامست

چرا در فکر مال و فکر جاهی؟

بجز حق را مدان در هر دو عالم

اگر مرد رهی، گر مرد راهی

چو شاهی از گدایی یافت قاسم

گدایی میکند در پادشاهی