گنجور

 
قاسم انوار

دل آشفته دارم، چشم پر خون

تنم عورست و جانم گنج قارون

بجانان آشنا شو، تا ببینی

میان گنج جان گنج فریدون

ز عالم فتنه برخیزد بیک بار

چو بر دوش افگنی آن زلف میگون

دلم آشفته گردد، عقل حیران

بدامانم بریزد اشک گلگون

مراد عاشقان آن روی نیکوست

که هرچند روز افزون روزی افزون

کسی کو مست آن دیدار باشد

چه جای باده نابست و افیون؟

دعای قاسمی دیدار یارست

بتشریف اجابت باد مقرون!

 
 
 
ناصرخسرو

که پرسد زین غریب خوار محزون

خراسان را که بی‌من حال تو چون؟

همیدونی چو من دیدم به نوروز؟

خبر بفرست اگر هستی همیدون

درختانت همی پوشند مبرم

[...]

باباطاهر

اگر دستم رسد بر چرخ گردون

از او پرسم که این چون است و آن چون

یکی را می‌دهی صد ناز و نعمت

یکی را نان جو آلوده در خون

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
انوری

درآمد موکب عید همایون

که بر صاحب مبارک باد و میمون

سپهر مجد مجدالدین که شاهان

ز مجدش ملک را کردند قانون

عدو بندی که کلکش در دهاده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه