گنجور

 
قاسم انوار

مرا یاریست، اندر گاه و بیگاه

چو ساغر همدم و چون سایه همراه

ازین نزدیک تر نزدیک نبود

دم از دوری مزن در قرب درگاه

مرا از پرتو انعام عامش

تجلی دایمی شد، دایم الله

اگر ترسیده ای، بگذر ازین کو

که شیرانند این جا در کمین گاه

درین ره گر مطیعی جای شکرست

وگر داری خطا، هم عذر ازو خواه

تجلی خدا ناگاه آید

ولیکن بر دل مردان آگاه

دریغا! محرمی همدم ندیدیم

دلی دارم، مسلمانان و صد آه

دل شوریده درمانی ندارد

مگر فانی شود در قرب آن شاه

ببازم پیش آن روی دل افروز

اگر جانست، اگر مالست، اگر جاه

قلندر، چون مجرد بود، خوش رفت

ز دنیا تا بعقبی، «طاب مثواه »

ز عالم فارغ آمد جان قاسم

بلندان را نباشد فکر کوتاه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباطاهر

کجا بی جای ته ای بر همه شاه

که مو آیم بدانجا از همه راه

همه جا جای ته مو کور باطن

غلط گفتم غلط استغفرالله

سوزنی سمرقندی

شه انجم به پیروزی شهنشاه

محول شد برین پیروزه خرگاه

ز برج ماهی لؤلؤ پشیزه

ببرج تیره مرجان چراگاه

ز تحویل شه انجم بتعجیل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

مراخود نیست عادت هجو گفتن

که کردستم طمع زین قوم کوتاه

معاذالله که من کس را کنم هجو

ز مدح گفته نیز استغفرالله

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه