گنجور

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۱ - حکایت

 

شبی حلّاج را دیدند در خواب

بریده سر بکف مانند جلّاب

بدو گفتند چونی سر بریده

بگو تا چیست این جام گزیده

چنین گفت او که سلطان نکونام

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۲ - در فنای خود و راه یافتن به مقام حق و موصوف شدن فرماید

 

ز خود بگذر که مائی عین مایی

که از دیدار خود ما مینمائی

زخود بگذر جهان جان نظر کن

از این گفتار کل خود را خبر کن

زخود بگذر تمامی باش قائم

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۳ - در برداشتن حجاب و واصل شدن و یکتا گردیدن فرماید

 

شود واصل حجابش دور گردد

به معنی صورت منصور گردد

شود واصل نبیند جز یکی او

حقیقت حق شود کل بیشکی او

از اشترنامه این بهتر نمودم

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۴ - حکایت روباه و بچاه شدن او

 

مگر میرفت آن روباه شادان

دوان هر سوی در کوُه و بیابان

رسید از ناگهان نزدیک راهی

بکنده بر سر آن راه چاهی

چهی بس دور و دلوی بسته بر او

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۵ - در صفت دل فرماید

 

دلا زین چاه آخر چند اشتاب

کنی چون عاقبت گشتی تو غرقاب

دلا تا چند از این چه درشتابی

چو زین چاهت خلاصی مینیابی

درون چاهی و هیچت خبر نه

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۶ - در صورت جان دادن و جانان دیدن فرماید

 

بده جان گر خبر داری در این تو

زمانی بازدان عین الیقین تو

بده جان از سر شوق و ارادت

که تا یابی عیان اندر سعادت

بده جان و ببین گم کرده را باز

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۷ - در حکایت پدر و پسر و در کشتی نشستن و مقالات ایشان با یکدیگر فرماید

 

چنین دارم من از آن پیر خود یاد

کز این معنی او شد جان من شاد

که وقتی در ره چین بود مردی

که در دریا سفر بسیار کردی

قضای حق بُد آن پیر پُر اسرار

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۸ - سخن گفتن پسر با پدر در عین دریای طریقت و اعیان بهرنوع

 

پسر گفت ای پدر گفتی حقیقت

کجا گنجد حقیقت در طریقت

طریقت گوی با من نی ز تحقیق

که تا دریابم از عین تو توفیق

کسی هرگز وجود خویش گشتست

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۹ - پسر در شرح رموز حقیقت در نفس وجان گوید

 

بقدر خود نظر میکن نمودت

پدر گفت ای پسر آخر چه بودت

مرا ره گم مکن اینجای بابا

که مسکن دیدهام در عین ماوا

در این بحر سعادت راه دیدم

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۰ - پسر در راز معنی و در نوع حقیقت کل گوید

 

پسر گفت ای پدر قول حدیثت

ترا بر من چنین دامی خبیثست

همه در عالم جان عین جانان

توئی در بود من اسرار پنهان

منم در عین کشتی بحر اعظم

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۱ - پسر در اعیان حقیقت کل گوید

 

منم دریای لاهوتی اسرّار

که در دریا شوم من ناپدیدار

منم دریای علم وحکمت حق

که خواهم گفت اینجا راز مطلق

منم دریای دید جمله مردان

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۲ - پسر در قطع علایق این جهان فانی گوید

 

در این دریا همه ترسست و بیمست

عذاب صورت و عین الجحیم است

در این دریا همه خوف و رجایست

عذابست و نمودار بلایست

در این دریا همه سرگشتگی دان

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۳ - در بلا و غصّه این جهان فرماید

 

در این دنیا همه عین غرور است

در اینجا قبض و بسط و ظلم و نورست

در این دنیا همه زهر است و خواری

در آنجا جان جان گر پایداری

در این دنیا چه خواهی کرد آخر

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۴ - در صفت پیر دانا و حکایت اسرار کردن کل با او فرماید

 

میان کشتی آنجا بود پیری

بمعنی و بصورت بی نظیری

بقدر خویشتن واصل بدش او

همه اسبابها حاصل بدش او

میان جمله مردان بود او مرد

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۵ - در جواب گفتن پسر پیر دانا را و اسرار گفتن فرماید

 

جوابش داد کای پیر پراسرار

چه جوهرها فشاندستی ز گفتار

ترا زیبد که گوهر میفشانی

که راز من در اینجا می تو دانی

گواه من توئی اینجا حقیقت

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۶ - در جواب دادن پیر دانا و استعانت کردن و یاری خواستن فرماید

 

بدو گفت ای دل و جان دستگیرم

که تو هستی جوان، من زار و پیرم

تو خواهی رفت میدانم یقین من

ببین در اولین و آخرین من

زمن فارغ مشو یک لحظه ای پیر

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۷ - در فنای این جهان و بقای آن جهان فرماید

 

ز اوّل جمله اشیاهست پیدا

که هر یک درچه خواهد بود پیدا

ز اوّل جان و صورت باشد و بس

نداند هیچکس جز حق مراین بس

ز اوّل صورت اندر تخت این خاک

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۸ - پسر در اثبات شرع به پیر دانا گوید

 

کنون ای پیر خواهم رفت دریاب

توئی صورت به نزد ما تو بشتاب

کنون ای باب خواهم رفت دریاب

که گشتم من زحیرت عین غرقاب

کنون ای باب خواهم شد حقیقت

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۹ - در سلوک شریعت ورزیدن و از حقیقت متمتع شدن فرماید

 

چو راه شرع بسپاری خدائی

تو و او هر دو یکی بی جدائی

چو قطره سوی این دریا شود زود

عیان قطره در دریا یکی بود

شریعت قطرهٔ تو بحر دارد

[...]

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴۰ - در عیان پسر و اسرار منصور و اجازت از پدر خواستن فرماید

 

چو منصور این حقیقت راست برگفت

نمود جوهر اسرار بر سُفت

در آن دریا بصورت برخمید او

ز چشم جمله گشتش ناپدید او

مثال برق آنجاگاه بشتافت

[...]

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۸
sunny dark_mode