فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
اگر خود ویسه بودی ماه و خورشید
خرد را کام و جان را ناز و امید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
چنان کاری چرا ورزم به امید
که جانم را از او ننگست جاوید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را
هنرهای تو پیداتر ز خورشید
کنشهای تو زیباتر ز امید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را
شهنشه چشم و رویش را ببوسید
که بشنید آنکه زو هرگز بنشنید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس
سهیلش یاره باشد تاج خورشید
سماکش عقد باشد طوق ناهید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى
تو با من باشی و من با تو جاوید
به مهر یکدگر داریم اومید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن
مرا گل زن بود تا روز جاوید
چو او باشد نخواهم ماه و خورشید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن
به یزدان جهان و ماه و خورشید
به دین و دانش و فرهنگ و امید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مرو شاهجان و آگاه شدن ویس از آن
مرا گر مه بشد ماندهست خورشید
همه کس را به خورشیدست امید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین
همانا تیره گشتی روی خورشید
اگر او زیستی سالی به امید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۱ - نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى
نیم از بخت و از دادار نومید
که باز آید مرا تابنده خورشید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل
همیشه تا برآید ماه و خورشید
مرا باشد به مهرت آز و امید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل
همی گویم به پاسخ تا به جاوید
به امیدم به امیدم به امید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست
به مهر اندر تو ماهی منت خورشید
تو با من باشی و من با تو جاوید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى
ندانی تو که یارت هست خورشید
همه کسی را به خورشیدست امید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۱ - تمام شدن ده نامه و فرستادن ویس آذین را به رامین
چو آذین سربه سر پیغام بشنید
همان گه باد پایی خنگ بگزید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
نه گیتی را به چشم تو همی دید
ز چشم بد همی بر تو بترسید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
نه دیدار تو بودش کام و امید
نه رخسار تو بودش ماه و خورشید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
رفیدا هرچه رامین گفت بشنید
پس آنگه پیش او رفت و بپرسید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
سمنبر ویس لرزان گشت چون بید
چو در آب روان در، عکس خورشید